"آه... نا امید کننده ای جونگکوک، یانگمی چطور تحملت میکنه؟"
ایلسونگ با نگاه تاسفوارانه به هیزم های سوخته و نیمه سوخته گفت.
جونگکوک که روی مبل کرم رنگ زوار دررفتهی وسط کلبه دراز کشیده بود با شنیدن صدای پدربزرگش دستشو از روی گردنش برداشت و سرشو بلند کرد.
"بابا بزرگ!"
ایلسونگ توجهی بهش نکرد و با برداشتن هیزم درشتی از بین هیزم های قبلی بدون اینکه سرشو سمت پسر برگردونه اون رو بالا آورد.
"میدونی این چیه پسر؟"
جونگکوک پوفی کرد و سرشو دوباره رو مبل ولو کرد ولی نگاهشو از پدربزرگش نگرفت.
"هیزم"
"درسته، و این چیه؟"
این بار به هیزمی که جونگکوک زحمت شکستنش رو کشیده بود اشاره کرد.
جونگکوک جلوی لبخندشو گرفت و خنثی تکرار کرد: "هیزم"
"این شبیه هرچیزی هست جز هیزم"
پدربزرگش خیلی جدی گفت و جونگکوک نتونست جلوی خندهش رو بگیره.
"آجوشی"
"زهرمار!"
با تشر پدر بزرگش بلند تر خندید. میدونست چقدر از اینکه آجوشی صدا بشه بدش میاد و خب جونگکوک؟ یکی از بزرگترین تفریحاتش آزار دادن آدمای موردعلاقهش بود.
"خیلیخب ایلسونگشی انقدر حرص نخور، تقصیر من چیه که به خوبی روستایی ها بلد نیستم کار کنم؟"
ایلسونگ نگاه اخمالودی به نوهی پسریش انداخت و با دقیق شدن تو جزییات ظریف صورتش اخمش کم کم رو به محو شدن رفت.
"اگه از همون روز اول مامان و بابای لجبازت حرفمو گوش میکردن و نمیرفتن شهر الان مثل یه مرد واقعی بلد بودی کار کنی"
"اگه نمیرفتیم کار کردن من تنها چیزی نبود که تغییر میکرد اپوجی"
ایلسونگ نگاه کوتاهی به امگا انداخت و بعد از مکثی دستشو به زانوش تکیه داد تا بلند بشه.
"بچه سوسول بودن تو و خواهرت تغییر نمیکرد به هرحال"
جونگکوک بازم ریز به لحن بانمک آلفای ۶۸ سالهی روبهروش خندید و سعی کرد تا قبل غروب آفتاب چند دقیقه ای رو بخوابه.
*********
"اوه، خیلی ممنونم ازتون"
"بخور پسرم، درسته مسافت زیادی بین آنسان و سئول نیست ولی بازم تو ماشین نشستن آدم رو خسته میکنه"
ایلسونگ بدون لبخند اما با لطافت به امگای مو طلایی مقابلش که مودبانه نشسته بود و رفتار موقرانه ای داشت گفت.
![](https://img.wattpad.com/cover/360607895-288-k391000.jpg)
YOU ARE READING
| 𝗛𝗲 𝗶𝘀 𝗺𝘆 𝗣𝗲𝘁𝗿𝗶𝗰𝗵𝗼𝗿 | ⱽᵉʳˢ
Fanfiction"احمق تو پسرعمهی منی!" "ولی هیچ پسرداییای زبونشو تو حلق پسرعمهش فرو نمیکنه، هیچ پسردایی لعنتیای نمیتونه تو همون حرکت اول نقطهی فاکینگ لذت پسرعمهشو پیدا کنه!" "متاسفم تهیونگ، متاسفم که هر چقدر سعی میکنم تکیهگاه باشم، ماهیتم مانع میشه. تو پ...