"خودم بهش زنگ میزنم"
جیمین دستشو وارد جیب شلوارش کرد و گوشیش رو درآورد.
تهیونگ نمیدونست چرا ولی با شنیدن صدای ممتد بوق گوشی جیمین قلبش روی هزار رفت."بله؟"
با شنیدن صدای ملایم جونگکوک ضربان قلب تهیونگ آروم تر نشد.
"جونگکوک شی! شکلات گندیدهی من چطوره؟"
جیمین با صدای بشاشی گفت و روی میز خم شد تا از نقلای رنگارنگ تهیونگ برداره.
"اوه جیمینشی، حال این شکلات گندیده رابطه تنگاتنگی با اون دارچینِ چندش داره"
جونگکوک که به نظر میرسید کمی نفس نفس میزنه شوخی جیمین رو جواب داد و تهیونگ ناخوداگاه ذهنش سمت نفس نفس زدن پسر زمانی که پروستاتش رو لمس کرد افتاد.
"من خوبم"
"پس منم خوبم"
جونگکوک بعد از مکثی با لطافت گفت.
"جونگکوک میخوام ببینمت، کجایی؟"
جیمین با ملچ ملوچ نقل تو دهنش گفت و منتظر پیچیدن صدای جونگکوک تو گوشی موند.
"آ... خب... من سئول نیستم"
ابروهای جیمین بالا پرید و تهیونگ نگاهش رو کاغذ ثابت موند.
"وات ده فاک؟ تو که تازه برگشتی، باز بهت ماموریت دادن؟"
"نه اومدم آنسان، پیش پدربزرگم"
"عوضی تنها میری خوشگذرونی؟"
جیمین با خنده گفت و همزمان با بلند شدنش سمت پنجره پشت سر تهیونگ رفت.
تهیونگ اما با بادی خوابیده اخم کرد، مداد طراحی رو بی صدا انداخت رو برگه و خودشو رو صندلی ولو کرد. از حدسش مطمئن شده بود. جونگکوک برای چشم تو چشم نشدن با اون از سئول رفته بود. امگای درونش از اینکه نادیده گرفته شده ناراحت بود و خودش از این بابت عصبی!"سه ساعته دارم هیزم میشکنم، باور کن اصلا شبیه خوشگذرونی نیست"
"خیلیخب، به بابابزرگت احتراممو برسون و بگو یه روز دست جمعی خراب میشیم سرش"
جونگکوک خندید و اخم تهیونگ پررنگ تر شد.
چرا انقدر خوشگل میخندید؟"چیشده مگه؟"
"میخواستم باهات در مورد یه چیزی حرف بزنم"
"اگه منظورت از یه چیزی استفاده از صدای آلفاییته و قراره بابت اون حرف بزنی باید بگم کار دارم و باید قطع کنم"
جیمین بلند خندید. میدونست که جونگکوک هیچوقت از معذرت خواهی خوشش نمیاد.
"هی دارچین، ت- تهیونگ هیونگ حالش خوبه؟"
تهیونگ با اشاره جونگکوک به خودش اخمش در ثانیه از بین رفت و سرشو سمت جیمین برگردوند.
![](https://img.wattpad.com/cover/360607895-288-k391000.jpg)
YOU ARE READING
| 𝗛𝗲 𝗶𝘀 𝗺𝘆 𝗣𝗲𝘁𝗿𝗶𝗰𝗵𝗼𝗿 | ⱽᵉʳˢ
Fanfiction"احمق تو پسرعمهی منی!" "ولی هیچ پسرداییای زبونشو تو حلق پسرعمهش فرو نمیکنه، هیچ پسردایی لعنتیای نمیتونه تو همون حرکت اول نقطهی فاکینگ لذت پسرعمهشو پیدا کنه!" "متاسفم تهیونگ، متاسفم که هر چقدر سعی میکنم تکیهگاه باشم، ماهیتم مانع میشه. تو پ...