pt.29

4.2K 460 429
                                    

در واحدشون رو با کمترین صدای ممکن باز کرد به طوری که فقط آوای کلیدمانند‌ش تو فضای ساکت اتاق پیچید.
با درآوردن کفش‌هاش پشتش رو صاف کرد و پلاستیک توی دستش که شامل صبحونه‌ی اون روزشون می‌شد رو روی پیشخوان گذاشت.

دستی بین موهای تمیز شده از حموم چند ساعت پیشش کشید و همونطور که کنار پیشخوان ایستاده بود از دور و لای در تهیونگ رو دید که هنوز روی تخت خواب بود. جونگ‌کوک حتی با یک نگاه می‌تونست تشخیص بده که پسر از پوزیشن قبلیش حتی یک سانت هم جابجا نشده.

پولیور صورتی تنش رو که خیلی مضحک می‌دونست اما فقط چون تهیونگ دوستش داشت پوشیده بود رو در آورد. همونطور که لحظه‌ای نگاهش از روی تهیونگ برداشته نمی‌شد، لباسش رو بدون اینکه تا کنه روی چمدون های گوشه اتاقشون انداخت؛ به‌هر‌حال قرار نبود خیلی تو هتل بمونن و بیرون نرن.

با احساس سرمایی که بعد از درآوردن لباس گرمش زیر پوستش دوید، سمت شوفاژ رفت و درجه‌ش رو بالاتر برد.
نفس عمیقی کشید و بدون اینکه شلوارش رو عوض کنه، رو تخت خزید. تا جای ممکن خودش رو به تهیونگ که طاق باز و به پشت خوابیده بود چسبوند و با انداختن دست‌ش رو شکم پسر، سرشو به بالاتنه‌ش چسبوند و پتو رو روی جفتشون بالا کشید.

بینیش رو به سینه‌ی گرم پسر از روی لباس چسبوند و بوی شامپو بدن رو که با رایحه‌ی تقریباً شدید ترنجش تلفیق شده بود تو ریه‌ش کشید.
با وجود اینکه قبل از خواب هردو به حمام رفته بودن، وقتی نیمه‌ شب تهیونگ از خواب بیدارش کرده بود و با صورت و بدنی تب‌دار دوباره ازش درخواست سکس کرده بود، بعدش باز هم حاضر نشده بود تو همون وضعیت به خواب بره؛ البته که جونگ‌کوک هم به حرفش گوش داد و برای بار دوم اون رو حموم برد. وسواسش رو تمیزی باعث می‌شد لبخندی واقعی کل صورت مومشکی رو بگیره. تهیونگ واقعا به خودش شبیه بود.

کمی سرشو عقب کشید و کل صورت پسر رو از نظر گذروند.
پلک‌هاش بسته و مژه‌های کم پشتش با بی‌بیخیالی روی هم افتاده بودن. از سرخی گونه‌هاش کمتر شده بود اما لب‌های خوش فرمش هنوز قرمز، متورم و دردناک به نظر می‌رسید.
بدون اینکه ذره‌ای عذاب وجدان احساس کنه، با غرور لب پایینشو گزید و کمی بیشتر رو جزییات چهره‌ش که موقع خواب خیلی معصوم تر از حالت عادیش نشون می‌داد، دقیق شد.

خال رو گونه‌ش و نور آفتاب محو پنجره که رو نیمی از صورت برنزه‌ش افتاده بود پسر رو وسوسه می‌کرد روش خم شه و تا جایی که نفسش بگیره تک به تک و جزء به جزء صورتش رو با بوسه های نور خورشید رو پوستش جایگزین کنه؛ اما فقط خیلی بی‌صدا جلو رفت، لبش رو از پایین جایی نزدیک به لب پایینی و روی چونه‌ی پسر گذاشت. طوری که مراقب بود تهیونگ بیدار نشه، نفسش رو تو سینه‌ش حبس کرد و فقط خیلی نرم و بی‌صدا همونجا رو بوسید.

این اشکالی نداشت، نه؟ تهیونگ هم از این کارا می‌کرد پس انجامش خیلی عجیب به نظر نمی‌رسید؛ اگرچه سعی کرد این موضوع که تهیونگ هیچ‌وقت تو خواب از این حرکتا نزده رو از گوشه ذهنش دور کنه.

| 𝗛𝗲 𝗶𝘀 𝗺𝘆 𝗣𝗲𝘁𝗿𝗶𝗰𝗵𝗼𝗿 | ⱽᵉʳˢWhere stories live. Discover now