Informational

3.2K 383 37
                                    

رُزا صحبت میکنه 🌹 ؛ بنابه درخواست شما عزیزان ، ورژن یونمین از فیک " محدود به افتخار " منتشر شده و تنها با حمایت شما هم ادامه پیدا میکنه .

برای این میگم چون
1 _ فیک محدود به تنفر یا نفرت ، بازگردانی شده به کاپل یونمین و امگاورس هست . ورژن ویکوکش یه پارت جلو تر هست و در همین اکانت موجوده .

2_ جابجایی کاپل ها رو خواهیم داشت

3 _ اسم انگلیسی فیک تغییر دادم به این دلیل که تصور کنید یه فیک کاملا مجزا و جدید میخونید .

4 _ با اینکه همچنان داستان هر جلدش به همدیگه مرتبط هست ، اما هر فیک یه داستان مجزا داره .
همچنان تا قسمت های اولیه شاهد یه دژاوو از فیک قبلی خواهیم بود که توضیحات بیشتری میده

5_ اگر فیک اصلی رو نخوندید ، اصلا نگران نباشید . داستانش جوریه که در عین هماهنگی، زیاد به داستان قبلی ربط نداره

پ.ن "خودمم نفهمیدم چی گفتم"

امیدوارم که مورد پسند واقع بشه .

*******************

خلاصه:

به تصویر خودم توی آینه خیره شدم. چونه‌ام از خون پوشیده شده بود و خون بیشتری از شکاف لب پایینم چکه می‌کرد و روی پیرهنم فرو می‌ریخت. با اینکه لبم از همین الان متورم شده بود ولی خوشحال بودم که چشم‌هام خشک بودند و هیچ ردی از یک قطره اشک هم دیده نمی‌شد. حتی به سختی جلوی امگای بیچاره ام رو برای ترشح رایحه گرفته بودم تا کسی متوجه حال زارم نشه .

یونگی پشت سرم ظاهر شد و در حالی که به هم ریختگی چهره‌مو بررسی می‌کرد روی تنم سایه انداخت. بدون نیشخند معروف کوسه‌ مانندش و شوخی‌های مغرورانه‌اش تقریباً قابل تحمل به نظر می‌رسید.

" تو نمی‌دونی کِی باید دهنتو ببندی، نه؟"

لب‌هاش به پوزخندی حالت گرفت ولی یه جورهایی بی‌معنی جلوه می‌کرد. چیزی شبیه به بیقراری توی چشم‌هاش و رایحه الفاش وجود داشت. نگاهش برام یادآور نگاهی بود که وقتی با اسیرهای روسی توی زیرزمین سر و کله می‌زد دیده بودمش. در جواب گفتم:

" تو هم همینطور."

ولی با دردی که توی لبم پیچید صورتم مچاله شد و به خودم لرزیدم. با لحن عجیبی جواب داد:

" درسته."

و قبل از اینکه فرصت واکنش داشته باشم به پهلوهام چنگ زد و برم گردوند و روی سینک روشویی قرارم داد.

" به خاطر همینه که ما خیلی به هم میایم."

دوباره لبخند مغرورانه‌اش برگشته بود. حرومزاده‌ی عوضی یه قدم به جلو گذاشت و بین پاهام جا گرفت.
از بین دندون‌هام غریدم:

" چی‌کار می‌کنی؟"

سینه‌شو هول دادم و روی لبه سینک به عقب لغزیدم تا فاصله‌ی بیشتری بین خودمون به وجود بیارم. یه ذره هم از جاش تکون نخورد، الفا زیادی برای یه امگا قوی بود. لبخندش بزرگ‌تر شد. چونه‌مو گرفت و سرمو بالا برد.

𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐞𝐝 𝐛𝐲 𝐇𝐀𝐓𝐑𝐄𝐃 {yoonmin}Where stories live. Discover now