لیلی با لبخند خجلی جواب داد:
" باشه."
یونگی نگاه معناداری حوالهام کرد، از کنار لیلی رد شد و از پیچ راهرو گذشت. به محض اینکه رفته بود، لیلی به سمتم هجوم آورد.
" تو اونو بوسیدی جیمین!"
همینطور که راه میفتادم گفتم:
" هیششش. "
" میتونم امشب تو اتاق تو بخوابم؟ به مادر هم گفتم."
" اوهوم، حتما."
با صدای خفهای پرسید:
" چطوری بود؟ منظورم بوسه است."
اول میخواستم دروغ بگم ولی بعد حقیقت رو انتخاب کردم.
" فوق العاده."
لیلیانا ریز خندید و دنبالم وارد اتاق شد.
" پس قراره دوباره ببوسیش؟"
دلم میخواست این کار رو انجام بدم ولی میدونستم که بهشدت فکر بدیه. نمیخواستم یونگی دچار سوتفاهم بشه.
" نه دیگه هیچوقت یونگی رو نمیبوسم."
اما من باید میدونستم که اوضاع به این راحتیها به پایان نمیرسه.
*******
فردای اون روز، چندساعت قبل از اینکه خانوادهمون نیویورک رو به مقصد شیکاگو ترک کنه، یونگی مقابل اتاق خوابم تنها گیرم انداخت. سعی نکرد منو ببوسه ولی خیلی نزدیک بهم ایستاد. به راحتی میشد فاصله بینمونو پر کنم، پیرهنش رو چنگ بزنم و به سمت خودم بکشونمش. در عوض گاردمو بالا گرفتم و با اخم بهش خیره شدم.
" چی میخوای؟"
یونگی نوچ نوچی کرد و گفت:
" دیشب وقتی تنها بودیم که بیمحلی نمیکردی."
" امیدوار بودم مستتر از اونی بوده باشی که یادت بیاد."
" متاسفم که ناامیدت میکنم."
اگه اون لبخند از خود راضیشو از روی لبش پاک نمیکرد گردنشو میشکوندم، یا میبوسیدمش، هنوز تصمیم نگرفته بودم. ولی بیشک گزینهی شمارهی یک انتخاب بهتری بود.
" اتفاقی که افتاد فقط همون یه بار بود و دیگه تکرار نمیشه. هیچ معنی خاصی نداشت. من هنوزم از تو خوشم نمیاد. فقط دلم میخواست یه کار ممنوعه انجام بدم."
درحالیکه بهم نزدیکتر میشد و با عطر آلفاش احاطهام میکرد، زیر لب گفت:
" کلی کار ممنوعهی دیگه هست که میتونیم انجام بدیم."
ضاهرا قصد داشت با زیاد کردن رایحه و استفاده از صدای الفاش، امگامی بیچاره ام رو تحت تأثیر قرار بده و تا الان هم که خوب جواب داده بود . روح امگای درونم با هر تنفس عطر و فرمون الفا یه دور تا بیهوشی از شدت خوشی میرفت و با اون پنجه های کوچیکش از قصد مغز منو خراش میداد تا بچسبم بهش . که خب امگام کور خونده بود .
KAMU SEDANG MEMBACA
𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐞𝐝 𝐛𝐲 𝐇𝐀𝐓𝐑𝐄𝐃 {yoonmin}
Fiksi Penggemar{completed} از همون لحظهای که یونگی ، معروف به چاقوباز، جیمین رو توی عروسی برادرش میبینه تصمیم میگیره اونو مال خودش کنه. پدر جیمین با این وصلت موافقت میکنه، ولی جیمین و امگاش به هیچوجه قصد نداره به جز از روی عشق و با جفت حقیقی خودش ، تن به ازدو...