part 28

1.4K 277 41
                                    

با هم از آسانسور خارج و وارد هوای سرد پارکینگ شدیم. به خودم لرزیدم. با خودم پالتو نیاورده بودم چون فکر می‌کردم فقط از آسانسور تا ماشین و از ماشین تا جشن رو پیاده می‌رم اما الان پشیمون بودم. به هرحال اواسط دسامبر بود. یه ماه از وقتی یونگی منو گیر انداخته بود. بعضی وقت‌ها باور اینکه انقدر زمان گذشته بود سخت بود.

یونگی رهام کرد، کتشو درآورد و وروی شونه‌هام انداخت. گرما و عطرش وجودمو دربرگرفتند و نزدیک بود یه نفس عمیق بکشم. خجالت زده گفتم:

" ممنونم."

با وجود مسیر کمی که تا ماشین بود تهیونگ هم کتشو روی شونه‌های جونگ‌کوک انداخته بود. من و جونگ‌کوک روی صندلی‌های عقب پورشه کاین یونگی نشستیم و تهیونگ و یونگی جلو نشستند. به نظر میومد دیگه نگران این نبودند که من از ماشین بیرون بپرم تا فرار کنم. احتمالا اون‌ها هم متوجه شده بودند چقدر راحت سوار شدم. جونگ‌کوک خم شد تا توی گوشم زمزمه کنه:

" می‌دونم نمی‌خوای بدونی ولی تو و یونگی انگار برای هم ساخته شدین."

بهش خیره شدم و سعی کردم به ضربان قلبم که با احساسات عجیبی تند شد توجه نکنم.

" اصلا شروع نکن."

شونه‌هاشو بالا انداخت.

" حقیقته. اون واقعا داره تلاش می‌کنه. درسته این مردا بی‌نقص نیستن اما سعی می‌کنن برای ما خوب باشن. تو هم ناراحت به نظر نمیای."

من چندان ناراحت نبودم، اما سعی می‌کردم به حضور بی وقفه جونگ‌کوک تو زندگی جدیدم ربطش بدم. این تنها توضیح مناسب بود. چیزی نگفتم چون نتونستم جوابی پیدا کنم که کاملا الکی به نظر نیاد.

تو سکوت نشستیم و احساس می‌کردم سکوتم از هر جوابی گویا‌تره. حتی وقتی که جلوی آپارتمان لاکچری که بی‌شباهت به مال من و یونگی نبود ایستادیم احساس آسودگی کردم.  یه دربان با عجله به طرفمون اومد و در سمت منو باز کرد. خوبه که ندید تهیونگ و یونگی دستشونو سمت اسلحه‌هاشون بردند چون همیشه آماده حمله بودند.

از پسری که تقریبا همسنم بود تشکر کردم و پیاده شدم. جونگ‌کوک هم سریع پیاده شد. قبل از اینکه وارد لابی بشیم کت‌ها رو به شوهرهامون برگردوندیم. یه دربان دیگه کنار آسانسور منتظر بود و دکمه طبقه درست رو برامون فشار داد.

همین‌طور که بالا می‌رفتیم یونگی کنارم خم شد و آروم گفت:

" یادت نره که مراقب رفتارت باشی. "

وقتی خودشو عقب کشید بهم چشمک زد و فهمیدم تو دردسر بدی افتاده بودیم. از چهره یونگی معلوم بود اصلا قصد نداشت امشب درست رفتار کنه. جشن تو پنت‌هاوس بزرگی که به شهر مشرف بود برگزار می‌شد. به اندازه آپارتمان تهیونگ بزرگ نبود اما خیلی مجلل بود.

𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐞𝐝 𝐛𝐲 𝐇𝐀𝐓𝐑𝐄𝐃 {yoonmin}Where stories live. Discover now