هیجان توی چشمهای پدر درخشید. مردک سادیسمی واقعاً این مزخرفات رو باور کرده بود چون توی ذهن خراب، تشنهی قدرت و سادیست اون این حرفها با عقل جور در میومد.
" به نظرم من میتونم با جؤن صحبت کنم. قطعا خوشحال میشه از شر جیمین خلاص بشه. اون یه پسر امگای چموش و سرکشه."
لبخندش پهن شد و رو به من گفت:
" باید حسابی ادبش کنی و اخلاق و رفتار درست رو بهش یاد بدی، یونگی . به اون امگای احمق یاد بده چطوری باید به الفاش سرویس بده "
" نگران نباش، خیلی چیزها رو یادش میدم.
دو روز بعد پدرم و جؤن به توافق رسیدند و جیمین مال من بود. حالا باید به فکر یه زمان مناسب برای مطرح کردن باهاش میبودم.
***
{Jimin pov}
جیمین
گاهی اوقات شبها که بوسهمونو مرور میکردم، با خودم فکر میکردم شاید جفت شدن من و یونگی همچین ایدهی بدی هم نبود. ولی بعد جونگکوک باهام تماس گرفت و بهم گفت که چطور تهیونگ رو در حال خیانت کردن بهش پیدا کرده، و این زنگ هشداری بود که امگای ساده لوحم شدیدا بهش نیاز داشت و منو از خواب غفلت بیدار کرد تا حواسمو جمع کنم.
اعضای مافیا همیشه میکشتند، همیشه خیانت میکردند، همیشه هر چیزی رو که بهش دست می زدند داغون و ویران میکردند. من اجازه نمیدادم کسی باهام اینطوری رفتار کنه. اون روح امگای لوس که از همین الان با چهار تا جمله و یکم رایحه یونگی اینطوری برای آلفا خر خر میکرد و با بیقراری روی زمین مغزم غلت میخورد، قطعا تحمل خیانت دیدن از سمت جفتش رو نداشت.
حتی بهشون فرصتشو هم نمیدادم که امگام توسط شون تحت تأثیر قرار بگیره و امتحانش کنند. مهم نبود که گُرگ درونم چقدر دلش میخواست دوباره یونگی رو ببوسه، من با خودم قسم خوردم که پسش بزنم و از خودم برونمش. همین یه بوسه هم زیادهروی بود. اگه بهش اجازه میدادم دوباره نزدیکم بشه، دیگه هیچ وقت ولم نمیکرد.
البته که وقتی چند هفته بعد از عروسی جونگکوک، به ژاپن رفتم، یونگی هم اونجا توی آپارتمان تهیونگ حضور داشت تا با ما شام بخوره. درحالیکه جونگکوک منو به سمت میز شام هدایت میکرد، یونگی نیشخندی تحویلم داد که باعث شد خونم به جوش بیاد.
یعنی درمورد بوسهمون به کسی گفته بود؟ من حتی راجع بهش با جونگکوک هم حرف نزده بودم و من همیشه همه چیزو به برادرم میگفتم. این وعده، یه شام طولانی میشد.
***********
روز بعد از اونجایی که شدیداً نیاز داشتم یونگی رو فراموش کنم جونگکوک رو متقاعد کردم که منو به یک کلاب رقص ببره. اولین تجربهی من از آزادی محسوب میشد، و اوه پسر الفایی که رندوم پیدا کردم ، واقعاً بهم مزه داد و حس خوبی بود.
KAMU SEDANG MEMBACA
𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐞𝐝 𝐛𝐲 𝐇𝐀𝐓𝐑𝐄𝐃 {yoonmin}
Fiksi Penggemar{completed} از همون لحظهای که یونگی ، معروف به چاقوباز، جیمین رو توی عروسی برادرش میبینه تصمیم میگیره اونو مال خودش کنه. پدر جیمین با این وصلت موافقت میکنه، ولی جیمین و امگاش به هیچوجه قصد نداره به جز از روی عشق و با جفت حقیقی خودش ، تن به ازدو...