{Yoongi pov}
اولین بار که جیمین رو دیده بودم یه امگای پسر چهارده سالهی لاغر استخوانیِ پرحرف با چشم های درشت و صورت لاغر بود که جوش های دوره بلوغ گرگینه ها روی پوستش خودنمایی میکردن . موهای طلایی و حالت دارش مثل مدل قدیمی نارگیلی کوتاه شده بود و حالت چهرهاش رو حتی معصوم تر میکرد .
ظاهرش کاملاً برخلاف یه پسر کُره ای معمولی و متناسب بود و احتمالا به خاطر همین بود که از نظرم جالب و مفرح جلوه کرد. ولی اون هنوز یه توله امگا بود و هرچند من کمتر از شیش سال ازش بزرگتر بودم ولی به مدت هشت سال بود که عضو رسمی مافیا شده بودم، تعداد زیادی آدم رو کشته بودم و سهممو به خوبی از امگاها گ*اییده بودم.
به محض این که من و تهیونگ به نیویورک برگشتیم، سرم با کارهای مافیا و امگاهای سهل الوصول تو بار ها گرم شد، و دیگه فکر اون پسر گستاخ کله نارگیلی به ذهنم خطور نکرد.
وقتی سه سال بعد من و تهیونگ برای مراسم عروسیش با جونگکوک به شیکاگو برگشتیم به لطف هرزه های کار بلد ، جیمین رو کاملا فراموش کرده بودم.
تهیونگ به سرش زده بود که قبل از جشن با جونگکوک ملاقات کنه، اساسا به خاطر این که می خواست مطمئن بشه اون قرص ضد بارداری مصرف میکنه ولی من میدونستم صرفاً مشتاق بود ببینه جونگکوک چطوری بزرگ و بالغ شده.
ولی لعنت، وقتی وارد سوئیت شدم جونگکوک آخرین چیزی بود که بهش فکر میکردم. نگاه خیرهام میخکوب پسری با موهای طلایی حالت دار شد که روی کاناپه لم داده بود و پاهای کشیدهشو به راحتی روی هم انداخته بود و روی میز قهوه درازشون کرده بود. استایل دارکش در نگاه دوم توجهمو جلب کرد و بلافاصله خاطرهی دور فراموش شده از گستاخیش، توی ذهنم ظاهر شد و همراه اون تمایل الفام نسبت بهش. دیگه اون پسر لاغرمردنی سابق نبود.
قطعاً لاغر مردنی نبود.
توی قسمت های درست بدنش انحناهای مناسبی شکل گرفته بود و صورتش از شر اون جوش ها خلاص شده بود. برخلاف اکثر امگا های پسری که میشناختم به نظر نمیرسید تحت تاثیر من قرار گرفته باشه. صادقانه بخوام بگم طوری به نظر میرسید که انگار من یه سوسک حمام بودم که دلش میخواست زیر بوتهای مشکی و عاج دارش لهش کنه. درست مثل قلبم که حالا داشت زیر بوت هاش له میشد.
با یه نیشخند مستقیم به سمتش راه افتادم، هیچوقت برای یه چالش جدید کمرو نبودم. به خصوص یه چالش داغ و سکسی. زندگی چی بود جز هیجان سوختن؟
جیمین فوراً سرپا ایستاد و کفش هاش با صدا روی زمین فرود اومدند، و بعد چشمهاشو برام تیز و باریک کرد. اگه فکر میکرد همچین عکس العملی مانعم میشه سخت در اشتباه بود. متاسفانه کوچکترین امگای جؤن سر راهم پرید و لبخند لاس زدن مختص به خودش رو حوالهام کرد.
ESTÁS LEYENDO
𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐞𝐝 𝐛𝐲 𝐇𝐀𝐓𝐑𝐄𝐃 {yoonmin}
Fanfic{completed} از همون لحظهای که یونگی ، معروف به چاقوباز، جیمین رو توی عروسی برادرش میبینه تصمیم میگیره اونو مال خودش کنه. پدر جیمین با این وصلت موافقت میکنه، ولی جیمین و امگاش به هیچوجه قصد نداره به جز از روی عشق و با جفت حقیقی خودش ، تن به ازدو...