intractable (Yoonmin)

Part 4

جیمین با بیزاری گفت:

- سی و هشت سال که پیر نیست

- برای نقشهای اصلی هست افراد جوون زیادی وارد این صنعت شدن جانگ هوسوک فقط بیست و هفت سالشه و خیلی زود دیگه نقشهای متفرقه بهم پیشنهاد میشه البته برام مهم نیست چون هنوز بازی میکنم ولی دیگه نقش اصلی نخواهد بود

نمیتوانست نگاه پر خواهش او را ندیده بگیرد
تا به حال از این جهت به شغل او نگاه نکرده بود همیشه به نظر میرسید پول زیادی دارد و توسط ستاره های سینما و تلویزیون احاطه شده است پول که برایش مسئله ی چندانی نبود
وقتی دید راههای فرارش از این دعوت باریک و باریکتر میشود با ناامیدی به او گفت:

- ولی اون میخواد اول به آپارتمان اون برم

امیدوار بود از این طریق او را راضی کند
او عاشق برادر ناتنیاش بود و اگر رفتن به آن مهمانی با مین یونگی نفرت انگیز به او کمک می کرد پس بدون اهمیت به احساساتش به آنجا میرفت

جونگکوک لبهایش را به هم فشرد و فکر کرد با بی دقتی گفت:

- این رو میشه راحت حل کرد میتونی به آپارتمان خودمون بری و بعد اون رو ملاقات کنی

- ولی من از اون مرد خوشم نمیاد

بی روح گفته بود چون میدانست راه به جایی نمی برد
متوجه شد که جونگکوک به طور جدی میخواهد او با مین یونگی به مهمانی برود
ای کاش حس نمی کرد که برای شغل برادرش در حال فروختن خودش است جونگکوک لبخند زد

- تو فقط باهاش به مهمونی میری نیاز نیست برای این از اون خوشت بیاد

جیمین ابروهایش را بالا انداخت

- و معمولا آخر این مهمونی ها برای تو و همراهات چجوری تموم میشه؟

چهره جونگکوک با فهمیدن منظورش سرخ شد و جیمین به خشکی گفت:

- دقيقا

- اون تو قرار اول چنین درخواستی ازت نمیکنه کلا انتظار همچین چیزی رو از تو نداره من این اجازه رو نمیدم

جیمین میخواست به حالت مصمم او بخندد

- وقتی اینجایی چجوری میخوای جلوی اونو بگیری؟

بدون شوخی ادامه داد

- ولی فکر کنم باید بهت اخطار بدم که با وجود اینکه دوستت دارم و میخوام بهت کمک کنم حاضر نیستم که با آقای مین مغرور به رختخواب برم

لحن خشکی از پشت سرشان گفت:

- ازت چنین درخواستی نشده و فکر کنم چنین درخواستی هم ازت نشه

جیمین با صورتی سرخ شده به سمت یونگی چرخید نمیدانست تا چه حد حرفهای آنها را شنیده است

کوتاه گفت: