یونگی با بدخلقی از خواب بیدار شد چشمان سبز رنگش را آرام باز کرد و در حالی که سعی داشت روی او تمرکز کند بر روی تخت نشست
مشخص بود که سردرد شدیدی دارد و قبل از اینکه سعی کند صحبت کند با تشنگی از قهوه اش نوشید و با بدخلقی به او گفت:- صبح بخير
- صبح بخير
یونگی موهای در هم ریخته اش را عقب زد و شقیقه های دردناکش را مالید
- باشه هیچ چیزی خوبی در این مورد وجود نداره ولی مجبوری داد بزنی؟
- داد نمیزنم
یونگی سعی کرد چشمانش را کامل باز کند ولی نتوانست و وقتی جیمین پرده را کنار کشید و نور خورشید وارد اتاق شد ناله ای از میان لبهایش خارج شد و به او فحش داد
به خشکی به او گفت:- اگه نمیتونی نوشیدنی بنوشی بهتره اصلا سعی نکنی حالا میشه از روی تختم بلند شی
و بعد از آپارتمانم ها از و از بری بیرون؟- نه نمیشه
در حالی که سعی میکرد پاهایش را روی زمین بگذارد قیافه اش در هم رفت- دیشب اینجا چه اتفاقی افتاد؟
جیمین نگاه تند و تیزی به او انداخت وگفت:
- یعنی میگی یادت نمیاد؟
یونگی با بی صبری به او نگاه کرد و گفت:
- اگه یادم می اومد ازت میپرسیدم؟جیمین بی اهمیت شانه بالا انداخت و گفت:
- ديشب یهویی اومدی تو آپارتمان و هی توهین می کردی و میخواستی با من عشق بازی کنی اونم به زور
یونگی به تخت در هم ریخته نگاهی کرد و گفت زیادیه اگه امیدوار باشم موفق شده باشم؟
- نتونستی
یونگی یکی از ابروهای تیره اش را بالا انداخت و گفت
- چه حیف چرا نتونستم؟
- بيشتر به خاطر اینکه غش کردی و دوم به خاطر اینکه من نمیخواستم- فهمیدم
متفکرانه به جبهه نگاه کرد- دیشب چیزی ازت پرسیدم؟
- چند تا چیز ازم پرسیدی مثلا اینکه معشوقه ام کجاست و اینکه هنوز اینجاست یا نه
سوالای زیادی ازم پرسیدی
یونگی با خستگی دستی روی چشمان دردناکش کشید و گفت:- خدایا سرم داره منفجر میشه و اینها اون سوالی نیست که منظورمه چیزی ازت
پرسیدم... چیز شخصی؟
جیمین خنده ای کوتاه کرد و گفت:- چی میتونه بیشتر از اینا خصوصی باشه؟
یونگی با سعی و تلاش روی پاهایش ایستاد و با عصبانیت گفت:
- میشه اون پردههای لعنتی رو بکشی!؟ نور آفتاب داره منو میکشهجیمین آهی کشید و همین کار را کرد
- نباید اینقدر مینوشیدی- اينقدر نوشیدم چون تو دیگه داری منو دیوونه می کنی دیگه بیشتر از این نمیتونم تحمل کنم جیمین تسلیم میشم
چشمان جیمین گشاد شد
- منظورت چیه؟
- منظورم دقیقا همین حرفیه که زدم تسلیم میشم من باهات ازدواج میکنم دیشب میخواستم همین سوال رو ازت بپرسم ولی فکر کنم اصلا تو شرایطی نبودم که بخوام این کار رو بکنم من باهات ازدواج میکنم جیمین هر وقت که تو بگی
YOU ARE READING
intractable (Yoonmin)
Romanceکاپل : یونمین ، کوکوی ، نامجین ژانر : انگست - امپرگ - هپی اند - au وضعیت : پایان یافته خلاصه: همه دنیا فکر میکنن ما معشوقه همیم اما اون برادر سوپراستار منه. همه چیز از جایی تغییر میکنه که کارگردان مشهور مین یونگی وارد زندگیمون میشه و فکر میکن...