Part 16

177 42 8
                                        

پانزده دقیقه بعد وقتی که وارد اتاق استراحت شد رنگش پریده و خودش را جمع و جور کرده بود دوش گرفته و شلوار سبز لیمویی و یک تیشرت ست بر تن داشت
با وارد شدنش یونگی آنجا ایستاد و با همدردی صورت رنگ پریده اش را نگاه میکرد
آرام گفت:

- حالت بهتره ؟ 

- بله ممنون

فنجانی قهوه ای که یونگی سفارش داده بود را برداشت و گفت:

- ممنون که بهم کمک کردی

- قبلا هم ازم تشکر کردی بیشتر با کارت تا حرفت من اونجور تشکرها رو بیشتر ترجیح میدم

با حالتی نامطمئن به او نگاه کرد

- متوجه نمیشم...

- بیا اینجا و منو ببوس متوجه میشی متوجه میشی

- بیام اونجا و ببوسمت؟

حرف او را با نفس تنگی تکرار کرده بود از آن پیشنهاد احساس ضعف میکرد
یونگی کوتاه گفت:

- آره اینقدر سخته که این کار رو انجام بدی؟

- نه من اصلا سخت نیست

با رضایت به سمتش رفت دستش را دور کمر یونگی حلقه کرد و سرش را روی سینه او قرار داد و صدای ضربان قلب محکمش را گوش داد با رضایت آهی کشید به طرز عجیبی در میان بازوهای او احساس امنیت میکرد حتی با وجود اینکه میدانست آن مرد درست به اندازه جانگ هوسوک او رامیخواهد یا حتى بيشتر در آغوش یونگی آن احساس بد را نداشت فقط احساس خواستنی که واقعا آن را درک نمی کرد یونگی دستش را به سمت موهای او برد و به آرامی از روی صورتش کنار زد و با صدای خشداری خندید

- فکر کنم بهتره چند بار دیگه تو رو از دست آدمای دیوونه نجات بدم باعث میشه خیلی نرم بشی

وقتی لرزی به اندام جیمین افتاد فشار دستش به دور او را‌بیشتر کرد

- ما باید در این مورد صحبت کنیم فرشته وگرنه هر شرایطی فکرت رو داغون میکنه

- ولى... ولی وحشتناک بود

وقتی صدایی از بیرون شنید بدنش خشک شد

- فکر کنم جونگکوک اومده خونه

خواست از میان بازوان او خارج شود ولی یونگی محکمتر او را نگه داشت

- همینجایی که هستی بمون شاید وقتی جونگکوک ببينه توی بازوهای منی متوجه بشه فکر میکنم در مورد خودمون به اون چیزی نگفتی؟

- نه ولی...

- پس همینجا بمون و بذار اون خودش به نتیجه‌برسه

- نه‌من... من نمیتونم!

درست وقتی که در باز شد جیمین محکم خودش را از میان بازوان او بیرون کشید
جونگکوک گفت:

- آه یونگی خیلی خوشحالم که تونستی بیای امیدوارم از مهمونمون پذیرایی کرده باشی جیمین 

سینی قهوه را دید

- آه بله میبینم که این کار رو کردی خب خوشحالم که اینجایی یونگی بهتره یه نوشیدنی باهم بنوشیم

یونگی اخم کرد

intractable (Yoonmin)Where stories live. Discover now