Part 22

133 22 4
                                    

این بار توانست خود را از میان بازوان او بیرون بکشد از او دور شد تا جایی که میتوانست در فاصله ای امن در یک اتاق ایستاد

- خیلی خب باشه! دیگه صبرم تموم شد من تسلیم هیج کسی نمیشم من تو رو میخوام ولی به خاطر هر چیزی بهت التماس
نمیکنم

چهره اش کاملا عصبانی بود

- شاید روزی یه نفر رو ملاقات کنم که احساساتم نسبت بهش همین قدر زیاد باشه ولی اجازه نمیدم منو رو تهدید کنه و باج بخواد!

- اوه، ولی من...

- چرا داری همین کار رو میکنی! شاید بعدا ببینمت... ولی روش حساب نمی کنم قصد دارم تو هر شرایطی از تو دوری کنم

- یونگی من متاسفم من...

- نیازی نیست توهین روسم به کارات اضافه کنی فقط پنجه هاتو توی یه مرد بدبخت دیگه که این بازیهای مسخرت براش جذابه فروکن دیگه برای من غیر قابل تحمل شده

به سمت در رفت

- اگه از اینجا نرم بیرون به کاری میکنم که هردومون ازش پشیمون میشیم

هنگامی که در را پشت سرش محکم بست به نظر می رسید کل ساختمان به لرزه افتاده است
جیمین با ضعف بر روی صندلی نشست آسیب چند ساعت گذشته برایش بیش از حد بود

############

جونگکوک خودش را روی راحتی انداخت و گفت:

- خدای من خیلی خسته ام ببخشید که دیر کردم ولی یونگی داره عين به شيطان کار میکنه و انتظار داره همه هم همین کار رو انجام بدن

با اشاره به نام یونگی خنده از روی لبهای جیمین رفت
سعی داشت تا جای ممکن بسیار کم به او فکر کند ولی هر از گاهی یک نفر نام او را به صورت عادی بر زبان می آورد و درد کهنه قلبش بر می گشت ولی این بار این اجازه را نمیداد
حالا کریس را داشت و اجازه نمیداد افکار یونگی حالش را خراب کند
ده هفته از آخرین باری که او را دیده بود می گذشت و آنها شروع به فیلمبرداری فیلمشان نموده بودند برای همین بود که جونگکوک آه و ناله میکرد در طی این مدت با کریس آشنا شده بود یک مرد قد بلند و خوش استیل با قیافه تقریباً خوب و طبیعتی بخشنده
جیمین از همان اول از او خوشش آمده بود و با خوشحالی دعوت به تئاتر را قبول کرده بود
آن دو نفر در پارتی که جین اصرار داشت او را همراه خود ببرد با یکدیگر آشنا شده بودند و خوشبختانه هیچ ارتباطی با دنیای بازیگری نداشت جیمین احساس میکرد نیاز دارد از آن دسته افراد دور بماند

- تو دیر نکردی جونگکوک کریس هنوز نیومده

- این مودب بودنش رو میرسونه که پیشنهاد کرده من رو به خونه ببره

جیمین خندید

- خب اون هنوز که این کار رو نکرده ولی از اون جایی که قراره به مهمونی تو بریم عادلانه است که تو رو همراه خودمون ببریم

جونگکوک اخمی کرد

- ماشين لعنتى همینجوری یهو خراب شد میتونستم تاکسی بگیرم ولی...

به میان حرف او پرید

- ولی نیازی نیست نه وقتی که ما داریم به خونه تو میریم

جیمین قهوه به دستش داد
جونگکوک با تشنگی آن را نوشید و گفت:

intractable (Yoonmin)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora