Part 20

196 37 1
                                        

- تو نمیتونی برای همیشه زندگیش رو بگردونی جونگکوک جیمین خودش تنهایی باید در مورد گرگهای این دنیا یاد بگیره همونطوری که من یاد گرفتم

و با شوخی ادامه داد:

- تنها مشکلی که من بهش برخوردم این بود که با یکی از اونها ازدواج کردم

جونگکوک خندید

- از وقتی با تو آشنا شدم شخصیتم عوض شده

- خب شاید جیمین ما هم کاری کنه یونگی عوض شه

جونگکوک محکم گفت:

- من میدونم یونگی غیر قابل مهار شدنه

- جونگکوک تو گفتی از قصد بهش نگفتی من کجا زندگی می کنم اون ازت پرسید؟

جونگکوک سری تکان داد

- چند بار ولی من بهش نگفتم

به نظر جیمین برای کسی که میگفت هرگز دنبال کسی راه نمی افتد پیشرفت غیرمنتظره ای بود و برای خودش هم غیر منتظره بود که میخواست دنبالش کنند

- خب اون الان میفهمه چون میخواد منو به خونه ببره و من میخوام اون منو ببره

- ولی تو نمیتونی...

با قاطعیت گفت:

- میتونم جونگکوک و این کار رو میکنم

به سمت در رفت

- شما دو تا رو تنها میذارم که آماده بشید نمیشه بیشتر از این مهموناتون رو منتظر بذارید

- جیمین تو...

تهیونگ به میان حرف جونگکوک پرید

- مشکلی نیست

لبخندی درخشان به جیمین زد

- و توی ماه عسلمون سعی میکنم تا این همسر جذاب که برادر تو هم هست رو قانع کنم دیگه بزرگ شدی

- من میدونم که اون دیگه بزرگ شده و به خاطر همین هم نگرانم و سعی نکن به من بگی میتونه از خودش مراقبت کنه چون مطمئنم که نمیتونه نه وقتی موضوع یونگی وسط باشه میتونی جیمین؟

جیمین احساس کرد گونه هایش سرخ شده است

- موضوع خواستن و سعی کردن نیست

جونگکوک آرام گفت:

- میدونم عشقِ پس تو مراقب خواهی بود؟

جیمین به شوخی گفت:

- یعنی من نمیتونم مواظب باشم هوووم؟

حالا نوبت جونگکوک بود تا راحت به نظر نیاید

- خوب میدونی که منظورم این نبود... چرا منظورم همین بود! حواست باشه مراقب باشی

- مطمئن میشم که این یادم بمونه جونگکوک وقتی قراره به ورودم به این دنیا فکر کنم چه کار دیگه ای از دستم بر میاد؟ من برای هیچکس حرومزاده بودن رو آرزو نمیکنم حالا دیگه در مورد یونگی با تو بحث نمیکنم

لبخندی زد

- فقط اومدم ازتون خداحافظی کنم و این کار رو هم کردم

جونگکوک کتش را بر تن کرد

- من تا در باهات میام

در حقیقت تا راهرو با او آمد و با کنجکاوی به او نگاه کرد
جیمین سعی میکرد خوشحال به نظر بیاید ولی در حقیقت نزدیک بود دوباره زیر گریه بزند جونگکوک تنها خانواده ای بود که داشت و در طی چند هفته آینده دلش برای او تنگ میشد جیمین روی نوک پا رفت تا گونه جونگکوک را ببوسد

intractable (Yoonmin)Onde histórias criam vida. Descubra agora