Part 15

127 31 3
                                    

چشمان آبی رنگش را تنگ کرد

- البته این اون چیزی نبود که جونگکوک نشون میداد یعنی میگی در گذشته این تصمیم خودتون بود که بامن بيرون نيومديد؟

تازه متوجه شد که آن مرد او را در چه دامی انداخته است

- من... خب من... بله فکر میکنم اینطوره

کمی با عینک آفتابی اش بازی کرد احساس شرمندگی می کرد مرد آرام از او بپرسید:

- و وقتی موضوع مین یونگی بود شما اون طور احساس بی میلی نکردید؟

می توانست از درخشش چشمان آبی رنگش متوجه شود که در حال عصبانی شدن است و جانگ هوسوک برای عصبانیتهایش به خصوص در جاهای عمومی شهرت داشت و هر روز خبرهایش در روزنامه ها بود و جیمین اصلا دلش نمیخواست هدف یکی از آن ست 
عصبانیتها قرار بگیردبا دقت مرد را نگاه میکرد آرام گفت:

- نه

- یعنی به خاطر یونگی جونگکوک رو کنار گذاشتی؟

- فکر میکنید اگه اینطور بود من هنوز توی این خونه زندگی میکردم؟

سری تکان داد

- شما در مورد من و جونگکوک اشتباه برداشت کردید من فقط یک شب با مین یونگی بیرون رفتم این موضوع دیگه تکرار نمیشه

- خب پس چرا با من بیرون نمیای؟

برای اینکه دلش نمیخواست!
هر مرد معمولی تا به آن موقع متوجه این موضوع می شد ولی نه این مرد این مرد نمیتوانست عدم علاقه را درک کند باور داشت که تمام افراد باید جذب او شوند
از قصد نگاهی به ساعتش انداخت و گفت:

- داره دیر میشه آقای جانگ من بايد لباسمو عوض کنم

- هنوز سوالمو جواب ندادی جیمین ولی من میتونم منتظر بمونم ارزش صبر کردن رو داری برو لباستو‌عوض كن من اینجا منتظر میمونم

برنامه او به مزاج جیمین خوش نیامد

- ممکنه زمان زیادی طول بکشه

- عیبی نداره عجله ای ندارم که از اینجا برم

و به نظر نمی آمد که عجله ای هم داشته باشد چون راحت روی صندلی لم داده بود و نگاهش میکرد

- خب اگه اینطوره میتونید به اتاق استراحت برید و نوشیدنی بنوشید سعی میکنم عجله کنم

- بهت که گفتم من عجله ای ندارم

او هم از جای خود بلند شد

- نیاز نیست زحمت بدی و راهو به من نشون بدی میدونم باید کجا برم

نمی دانست اگر میدانست کلا آنجا نمی ماند
جیمین دلش نمیخواست آن مرد آنجا باشد
احتمالا‌ پوست کلفت تر از آن بود که متوجه این موضوع شود
به اتاقش رفت و لباسهایش را بررسی کرد سعی داشت چیزی را پیدا کند که اصلا توجه دیگران را جلب نکند جانگ هوسوک به اندازه کافی به او جذب شده بود
بیکینی اش را در آورد یک ردای ابریشمی بر تن کرد تا بتواند دوش بگیرد امیدوار بود که جونگکوک به زودی به خانه برسد چون احساس صمیمیت زیادی به جانگ هوسوک دست داده بود و جواب نه را برای دعوت به شام قبول نمیکرد و امکان نداشت جیمین مردی را همراهی کند که اصلا ازش خوشش نمی آمد

- چه زیبا

intractable (Yoonmin)Where stories live. Discover now