Part 10

144 29 0
                                    

آن مرد واقعا روی زیادی داشت باور داشت که جیمین اجازه میدهد بعد از گذراندن فقط یک شب با یکدیگر با او عشق بازی کند مرد حیله گر! به مرد لبخند زد و گفت:

- نه ممنون راهم زیاد دور نیست

و قبل از اینکه بتواند چیز دیگری بگوید و او را به حرف بگیرد از ساختمان خارج شد فقط میخواست با بیشترین سرعت ممکن از آنجا دور شود آپارتمان جونگکوک زیاد دور نبود و طولی نکشید با تاکسی که گرفت به آنجا رسید وقتی به آنجا میرسید حمام سریعی میکرد و بعد از عوض کردن لباسش راهی پیدا میکرد تا به خانه ی جونگکوک بازگردد
شاید میتوانست با او تماس بگیرد و از او بخواهد که به دنبالش بیاید ولی اگر این کار را میکرد مطمئنا جونگکوک میخواست بداند
که چه اتفاقی افتاده است و جیمین اصلا قصد نداشت که اتفاقات روز گذشته و همچنین آن روز صبح را برای او تعریف کند
حمام آنقدر لذت بخش و آرامش دهنده بود که تقریبا بیشتر از زمانی که قصد داشت در وان حمام باقی ماند بعد از روز وحشتناکی که گذرانده بود واقعا حس خوبی داشت دراز کشید سرش را به لبه وان بزرگ تکیه داد
نگاهی به حمام انداخت و لبخند زد مطمئناً جونگکوک علاقه داشت که از چیزهای این سبکی لذت ببرد از حمام لاکچری بزرگ و ساختمان موکت شده و دیوارهای آینه کاری شده

- من بودم اونجا خوابم نمیبرد

ناگهان سریع چشمانش را باز کرد و با دیدن مین یونگی که آرام وارد اتاق شد و تصویرش را از چهار جهت اتاق در آینه ها دید نفسش بند آمد بیشتر خود را در آب فرو برود

- چطوری اومدی اینجا؟

یونگی آرام حرکت کرد و نزدیک وان ایستاد پاهایش که شلوار چرم به تن داشت تنها چند اینج با سر جیمین فاصله داشت

- اینا رو روی در جا گذاشته بودی

دستش را بالا آورد و کلید را به او نشان داد

- بی احتیاطی کردی عزیزم

و با بی اهمیتی کلید را به درون آب و کنار پایش انداخت جیمین به سرعت نشست و با وحشت شروع به گشتن در آب کف آلود کرد
با نگرانی زمزمه کرد

- چرا این کار رو کردی؟ کجا انداختیش؟

یونگی کفش هایش را در آورد لبه وان نشست و بعد به آرامی وارد آب شد

- کمکت میکنم پیداشون کنی

نفس جیمین بند آمد چشمانش از شوک کاملا گشاد شده بود

- از اینجا برو بيرون وقتى وان رو خالی کنم خودم پیداش میکنم

به نظر رسید یونگی به حرفش گوش نمیکند با بیچارگی ادامه داد:

- لباست رو خراب میکنی

یونگی شانه هایش را بالا انداخت

- خب به جاش یه دونه از شلوارای جونگکوک رو قرض می گیرم مطمئناً یکی دوتا لباس اینجا داره

وقتی دست یونگی به پایش برخورد کرد از جا پرید خود را به لبه وان چسباند و با حالتی عصبی از او پرسید

intractable (Yoonmin)Where stories live. Discover now