Part 19

126 30 0
                                    

جیمین با قاطعیت سر تکان داد

- من نمیام با هیچکس دیگه ای زندگی کنم تازه آزاد شدم از دست یکی...

یونگی با عصبانیت گفت:

- از دست به معشوقه

جیمین این به میان حرفش پریدن را ندیده گرفت و گفت:

- از دست یه مرد و قرار نیست این آزادی تازه به دست اومده ام رو کنار بذارم برم با درخواستهای یه مرد دیگه بسازم جونگکوک به طرز غیر قابل تحملی رئیس بازی در می آورد و من مطمئنم تو بدتر از اون خواهی بود

بسیار بدتر چون جیمین او را به عنوان معشوقه می خواست و اگر این اتفاق می افتاد کل زندگی اش برده او می شد
یونگی با بی صبری به او نگاه کرد

- بعدا در این مورد صحبت میکنیم

جیمین با پافشاری گفت: 

- من دوباره به آپارتمان تو نمیام

بلافاصله گفت:

- میدونم نمیای قراره به آپارتمان تو بریم میخوام بدونم کجا زندگی میکنی جونگکوک تنها کس دیگه ایه که این اطلاعات رو داره و
همکاری نمیکنه وقتی ازش پرسیدم خیلی راحت انکار کرد تا نگه تو کجا هستی

- احتمالا دلیلش اینه که همونطور که من فهمیدم اونم فهمیده که تو فقط از نظر جنسی به من علاقمندی و تو اینو اصلا مخفی نکردی

- خب که چی؟ جونگکوک نمیتونه هم تو رو نگه داره و هم تهیونگ رو به عنوان همسرش داشته باشه اون واقعا بهت مستمری میده؟

این سوال را از او پرسید و جیمین را به یاد رفتارهایش اولین باری که همدیگر را دیده بودند انداخت حقیقت را به او گفت:

- بله

- و پول آپارتمانت رو هم میده؟

- بله

چهره اش تیره شد

- این دیگه تموم میشه من اجازه نمیدم کس دیگه ای جز من از تو نگهداری کنه اوه لعنتی!

دوباره اخم کرد

- دایانا هال داره میاد سعی کن این بار دیگه به همدیگه نپرید

واقعا دايانا داشت به آنها نزدیک میشد و چشمان امیدوار آبی رنگش مصمم بر روی یونگی بود جیمین سرش را بالا نگه داشت و گفت:

- من با این کار به تو احساس رضایت نمیدم

- این اون رضایتی نیست که من از تومیخوام

به گونه های سرخ شده جیمین خندید

که عصبانیت جیمین بیشتر میشد گفت:

- حالا درست رفتار کن

جیمین لبهایش را محکم به هم چسباند تا با عصبانیت به او پاسخی ندهد به او اجازه نمیداد ببیند به چه آسانی باعث عصبانیتش می شود
دیگر دایانا به آنها رسیده بود و دستش را به دور بازوی یونگی حلقه کرده و صمیمانه به یک پهلوی او چسبیده بود دیدن آن دختر که تقریبا آب دهانش راه افتاده بود باعث به هم خوردن حال جیمین میشد و می دانست باید قبل از اینکه از خود احمق بسازد و چیزی بگوید که از آن پشیمان بشود از آنجا دور شود به میان خنده ی یونگی که داشت به چیزی که دختر آرام در گوشش زمزمه کرده بود پرید

intractable (Yoonmin)Where stories live. Discover now