part 10

3.9K 517 101
                                    

عشق و تعلق خاطر. احساسش سرتاسر صورتش نوشته شده بود و هنوز هم غیرممکن به نظر می‌رسید که می‌تونست عاشق من باشه چون هیچ‌کس تا حالا چنین حس بهم نداشته بود. من با بی‌رحمی‌ای توی رگ‌هام به دنیا اومده بودم و جوری تربیت شده بودم که احساسات دیگران رو نادیده بگیرم. به آرومی گفت:

" تولدت مبارک، ته ته . اولین تولدت که باهمیم. "

زمزمه کردم:

" اولین تولد از کلی تولد دیگه."

اینو گفتم چون اهمیتی نداشت که چی می‌شد، من هیچ‌وقت نمی‌ذاشتم بره. جونگ‌کوک لبخند دندون خرگوشی زد.

" باید کادوتو باز کنی. "

ابروهام بالا رفتند.

" فکر می‌کردم کادوی تولدم این بود."

با آزردگی پرسید:

" یه کیک و سکس؟ "

زیرم شروع به وول خوردن کرد تا کنار بره، نیشخندی زدم، نتونست حتی یه اینچ تکون بخوره.

" تهیونگ "

با یه بوسه‌ی دیگه ساکتش کردم و اون هم زیر تنم شل شد. بالاخره کنجکاویم بهم غلبه کرد و از روش کنار رفتم. سر پا ایستادم و اونو هم با خودم بلند کردم.

" خوب، چی هست؟"

سر تکون داد و به سمت خارج از اتاق خواب و طبقه‌ی پایین هدایتم کرد. وارد یکی از اتاق‌خواب‌های مهمون شدیم. یه جعبه‌ی مستطیل با ابعادی حدود پنج در پونزده اینچ توی اتاق بود. گیج‌شده سرجام ایستادم. انتظار یه بطری الکل گرون‌قیمت و یا یه ساعت از همون‌ دست کادوهایی که اکثر امگا ها برای شوهرهاشون می‌خریدند داشتم اما هیچ سرنخی به ذهنم نمی‌رسید که این کادو چی می‌تونست باشه.
جونگ‌کوک دستمو کشید و نزدیک‌‌ترم کرد.

" بازش نمی‌کنی؟"

دستشو رها کردم و جعبه رو برداشتم. قطرش فقط در حد دو اینچ بود و به اندازه‌ای که انتظار داشتم سنگین نبود. کاغذ کادو رو کنار زدم و متحیر خشکم زد. یه بوم با هنر نقاشی خیابونی بود. زمینه‌ی بوم آسمان نیویورک بود و روی کار شعار فمیلیا با حروف قرمز نوشته شده بود.

" وقتی بهم گفتی که این سبک رو از بنکسی و هنرمندهای دیگه دوست داری، فکر کردم خوب می‌شه که یه همچین نقاشی‌ای برای دفترت توی کلاب اسفر بگیرم. "

به جونگ‌کوک خیره شدم و اون لب‌شو گزید. قبل از کریسمس باهم توی خیابون‌های نیویورک قدم زده بودیم و من بهش یکی از نقاشی‌های خیابونی مورد علاقه‌مو نشون داده بودم. تقریبا تنها هنری بود که  ذره‌ای برام جالب بود. اما فکر نمی‌کردم اون به خاطر داشته باشه.

" از کجا گرفتیش؟"

" من و هوسوک سعی کردیم بنکسی رو پیدا کنیم اما غیرممکن بود. برای همین با یه سری هنرمند دیگه‌ از همین سبک توی نیویورک ارتباط گرفتم و ازشون خواستم یه نقاشی برام بکشن. "

𝐁𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐛𝐲 𝐋𝐎𝐕𝐄 {𝐯𝐤}Where stories live. Discover now