part 40

3.7K 656 205
                                    


{Jungkook pov}

جونگ‌کوک

وقتی همه رفتند و من و تهیونگ دوباره با هانول تنها شدیم، تهیونگ به سمت‌مون اومد و نگاهشو به هانول که توی گهواره‌ش بود داد. جوری نگاهش می‌کرد که انگار می‌خواست لمسش کنه، یه جور که انگار بخواد در آغوشش بکشه، ولی به خودش اجازه‌ی همچین کاری رو نداد. از جام بلند شدم.

" من می‌رم حموم. حواست به هانول هست؟ "

تهیونگ به آرومی سر تکون داد اما نگرانی ته چشم‌هاش سوسو زد. حرکت کردن هنوز برام مشکل بود، برای همین کمی طول کشید تا بتونم از پله‌ها بالا برم و به حمام برسم. همه چیز بیشتر از حد معمول برام طول می‌کشید، و وقتی داشتم دست‌هامو می‌شستم صدای گریه‌ی هانول رو شنیدم. با عجله بیرون رفتم اما توی چهارچوب در اتا‌ق‌مون ایستادم و از اون فاصله به طبقه پایین و تهیونگ که مردد کنار گهواره ایستاده بود خیره شدم.

نمی‌دونستم چطور بهش نشون بدم که آسیبی به هانول نمی‌زنه. صدام زد:

"جونگ‌کوک؟ "

پشت در پنهان شدم و صبر کردم. امگای درونم با شنیدن صدای گریه‌های هانول بهم پیچید. همه اراده‌مو صرف پایین ندویدن و در آغوش نکشیدنش کردم. تهیونگ با ملایمت گفت:

" همه چی مرتبه امگا کوچولو ، چیزی نیست. "

ریسک کردم و نگاه دیگه‌ای به طبقه‌ی پایین انداختم. تهیونگ هنوز بالای گهواره ایستاده بود و جوری بهش نگاهش می‌کرد که انگار می‌خواست بکشتش. دیگه کم‌کم داشتم به سمت پایین راه میفتادم تا کمک کنم و هانول رو آروم کنم که بالاخره تهیونگ دولا شد.

مکثی کرد، بعد از توی گهواره بلندش کرد و با انگشت‌های قدرتمندش سر کوچولوی هانول رو همون‌طور که من همیشه نگه می‌داشتم نگه داشت. وقت‌هایی که بغلش می‌کردم تماشام کرده بود. بچه رو توی گودی آرنجش در آغوش کشید و تکونش داد، بعد گونه‌شو با انگشت اشاره‌‌اش نوازش کرد. قلبم از شدت عشق و تقریبا به طرز دردناکی تیکه‌تیکه شد.

" ششش، شاهزاده امگا، ششش. همه چی مرتبه. "

هانول ساکت شد و سعی کرد با چشم‌های درشتش روی تهیونگ تمرکز کنه. تهیونگ به آرومی گفت:

"الهه ماه، تو خیلی کوچولویی. "

با انگشتش دست و انگشت‌های کوچولوی هانول رو نوازش کرد. از اتاق بیرون اومدم و توی فضای بالا پله‌ها ایستادم.

" می‌بینی. نشکستی‌ش."

تهیونگ نگاهشو بهم داد و بعد اخم کرد.

" تو برنامه‌شو چیدی. "

" من برنامه‌شو نچیدم. هانول هر وقت دلش بخواد گریه می‌کنه. اما من ترجیح دادم مثل همیشه سراغش نیام. "

𝐁𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐛𝐲 𝐋𝐎𝐕𝐄 {𝐯𝐤}Where stories live. Discover now