{yoongi pov}
یونگی
موبایل دوممو برداشتم و با چانیول تماس گرفتم. تماس رو قبل از برداشتنش قطع کردم و منتظر موندم تا اگه نمیتونه در حال حاضر راحت باهام صحبت کنه، خودش تماس بگیره. پنج دقیقه طول کشید تا تونست بهم زنگ بزنه، وقتی تماس گرفت من توی ماشینم و در حال روندن به سمت نیویورک بودم. باید تهیونگ رو قبل از اینکه خودشو به کشتن میداد یا به خاطر کشتن بقیه توسط پلیس دستگیر میشد پیدا میکردم.
چانیول گفت:
"یونگی، چه کاری از دستم برمیاد؟"
هیچوقت به اندازهی الان از اینکه چانیول جاسوسمون توی اوتفیت بود خیالم راحت نبود. دو سال بود که با ما کار میکرد و هیچوقت ناامیدمون نکرده بود.
" اگه تهیونگ سر از شیکاگو درآورد، مطمئن شو قبل از اینکه دور و بر نامجون پیداش بشه، دست به سرش کنی. الفای خون خالص کنترل رفتارش نداره و ممکنه تبدیل بشه "
چانیول غرولندوار به آرومی گفت:
" چی؟ منظورت چیه؟"
" ولش کن. بیخیال. "
چانیول ساکت بود. هرچند مرد پرحرفی هم محسوب نمیشد.
" باید یکی رو برام پیدا کنی. یه عکاسه. یه ایمیل همراه با جزئیات موضوع برات میفرستم. هر چه سریعتر پیداش کن و ازش بپرس کی بهش پول داده تا اون عکسها رو از نامجون و جونگکوک بگیره. "
" صبر کن، چی؟ کدوم عکسا؟"
" ایمیل لعنتیمو بخون. به علاوهی اینکه وقتی بازجویی عکاسه تموم شد، با خودت میاریش نیویورک. "
چند لحظه سکوت. و بعد به حرف اومد:
" میخوای بیام نیویورک؟ "
" نه واسه مدت طولانی. وقتی عکاسه رو تحویل دادی برمیگردی شیکاگو. "
چانیول گفت:
" حله. "
ولی میتونستم متوجه ردی از تردید توی لحنش بشم.
بهش یادآوری کردم:" تو دوساله که با ما همکاری میکنی. "
اگه نامجون این موضوع رو میفهمید حتی جایگاه چانیول به عنوان برادر سوکجین هم باعث نمیشد که مرگ سریعی نصیبش بشه.
متوجه تهدید به زبون نیاوردهام شد و بعد قطع کرد. چانیول اون عکاس رو برام میآورد، و بعد من یه صحبت طولانی و مهیج با اون عوضی داشتم.
حدودای عصر بود که یونجون روی هدستم باهام تماس گرفت. اون پسرعموی من و تهیونگ بود، پسر نامشروع شین هه.
" چیه؟ چه خبره؟ "
هنوز اثری از تهیونگ یا الفای خون خالصش پیدا نکرده بودم و نمیتونستم هم پای کسی به جز هوسوک و سگ های اموزش دیده - ردیاب رایحه - رو به این پروسهی جستجو باز کنم. اگه حرفش میپیچید که چه اتفاقی افتاده، اوضاع توی فمیلیا سخت میشد.
YOU ARE READING
𝐁𝐨𝐮𝐧𝐝 𝐛𝐲 𝐋𝐎𝐕𝐄 {𝐯𝐤}
Fanfiction{Completed} فصل دوم " bound by honor" Author :: Cora reilly هیچکس انتظار نداشت عاشق هم بشند. وقتی جونگکوک به ازدواج الفایی مثل تهیونگ دراومد، همه مطمئن بودند گُرگ خون خالص تهیونگ اونو میشکنه. جونگکوک به بدترین شکل ممکن از مردی مثل اون میترسید. اع...