-باهام سیگار میکشی؟
-من فقط درد میکشم پیری
کنار لیام روی کاپوت نشست و دستهاش رو پشت بدنش تکیهگاهش کرد.
-پس بیا باهم بکشیم
نگاهش رو به زین داد و جهت دور کردن دود سیگار از چشمهاش، اون ها رو تا حد امکان ریز کرد.
-ببین لیام، برام قابل فهم نیستی
بعد از مکثی قابل فهم، خیلی جدی سمت لیام چرخید و چهارزانو مقابلش نشست. دستهاش رو به شکل توضیح دادن تکون داد و کلافه نفس عمیقی کشید.
-پلیسی، مجرمم. نزدیکم شدی و اعتمادم رو جلب کردی، اخرشم خیلی راحت از چشمم افتادی و من همه چی رو فهمیدم. الان بازم برگشتی که خرابیهاتو درست کنی و متوجه نمیشم برای چی انقدر تلاش میکنی
کمی صبر کرد و سرفه اش از دود وارد شده ی سیگار به ریه هاش رو بیرون فرستاد.
-میخوای تحویلم بدی سریع باش. برای طناب دارت دنبال گردنی؟ بیا بپیچش دور گردنم و انقدر کشش نده فقط با من بازی نکن
-کمتر حرف بزن
بیخیال سیگار رو بین لبهای نیمه باز زین هل داد و طوری دستش رو روی صورت اون پسر نگه داشت که سرش رو چند سانتی سمت عقب خم کرد.
زین اما ناچارا کامی از سیگار بین لبهاش گرفت و پلکهاش رو طولانی بست. طعم جدیدی داشت؛ طعمی که متعلق به سیگار نه، متعلق به لبهای صاحب سیگار بود.
دونسته و ندونسته اولین بوسه از تنه ی کاغذی سیگار شکل گرفته بود طعم ها مزه مزه شده بود.سیگار های دو نفره ی زیادی رو امتحان کرده بودن، این بار اما لب های لیام بی اختیار رد خودشون رو به جا گذاشته بودن و لب های زین حریصانه، اون ها رو دزدیده بودن.
لیام سیگار رو از روی لبهای زین برداشت و به دود پخش شده از اطراف لب های زین نگاه کرد.
پسر شرقی طوری با دود بین لبهاش بازی میکرد که انگار برای سوزوندن و دود کردن تمام موجودیات اطرافش به وجود اومده بود.
-دست از سر ما برنمیداری؟
-برام سیگار بکش، چی میشه؟
نگاه قفل شده اش رو روی صورت زین نگه داشت و تک نخ درحال سوختن رو سمت زین گرفت.
ریاکشنی که براش انتظار میکشید رو ندید. چند ثانیه بعد زین از روی ماشین پایین پریده بود و با دست های توی جیبش، جاده ی خالی رو تا انتهای اون طی میکرد.-خیلی لجبازی
بلند فریاد کشید و از روی کاپوت پایین پرید. زین سمتش نچرخید، به همون شکل که درحال رفتن بود انگشت وسطش رو بالا اورد و جواب لیام رو داد. خیلی لجباز بود، و خیلی هم بی ادب.
لیام فوراً سمت ماشینش دوید و پشت فرمون نشست. سیگارش رو بین لبهاش نگه داشت و پاش رو روی گاز فشرد.
شیشه رو پایین کشید و جایی کنار زینی حرکت کرد که لحظه ای راضی به نگاه کردنش نبود.
YOU ARE READING
Muted(Ziam Mayne)
Teen Fictionاز سیگار خوشت میاد، برای همینه که اونطور بین لبهات سوزوندیم؟