ꮅꭿᖇꮏ 12 📃💗💍

186 38 48
                                    

از دید جیمین

یونگی رو به روم روی زانوهاش نشست ، چهرش خنثی بود اما با چشمای غمگین بهم خیره بود

یونگی: نمیدونستی درسته؟

هق زدم و سرم به دو طرف تکون دادم ، چشماش روی هم فشورد

یونگی: بسه

جیمین: ن.نمیتونم

یونگی: دوستش داری؟

جیمین: چ.چرا من...عاشق کسی شدم که...برای من نیست؟

یونگی: از کجا میدونی؟

جیمین: من خ.خواستم بخاطرش...تلاش کنم

یونگی: دیگه نمیخوای؟

جیمین: اون عاشق یکی دیگه‌ست...هیچوقت من نمیبینه...ازم متنفره

یونگی: پس رهاش کن

با چشمای خیسم نگاهش کردم ، جدی بود

یونگی: از رها کردن نترس ، هیچکس نمی‌تونه چیزی که مال توعه ازت بگیرده

جیمین: و اگه م.مال من نبود؟

یونگی: واضحه...تمام دنیا هم نمی‌تونه چیزی که مال تو نیست حفظ کنه

عصبی موهام چنگ زدم

جیمین: م.من میدوستم قلبم درد میکشه...فقط خواستم به تهیونگ کمک کنم تا...دست از تنفرش نسبت به بقیه برداره اما این...زیادی بود

یونگی: میدونستم تهیونگ اشتباه میکنه ، البته کی درست فکر کرده

سرش به دو طرف تکون داد گیج اشکام پاک کردم

یونگی: فراموشش کن

بلند شد و دستش سمتم دراز کرد

یونگی: بسه هرچقدر گریه کردی ، حالا که همچی فهمیدی میخوام کمکت کنم

اخم کردم و خودم بلند شدم

جیمین: از کجا بدونم راست میگی؟ اون خواهرته

پوزخند زد سرش تکون داد

یونگی: درسته رقیبت خواهر منه اما اون کمی احمقه ، میخوام با کمک به تو خواهرمم نجات بدم

جیمین: نجاتش بدی!؟

یونگی: یک چیز شخصی ، منم مثل بقیه مخالف ارتباطشونم اما خیلی لبجبازن پس کار ماهم سختر میشه

جیمین: اگه اونا عاشق همدیگه‌ان فرد اضافه منم

چشمام دوباره از اشک پر شد ، یونگی چشم غره رفت

یونگی: حق با جین بود تو زیادی احساساتی

جیمین: یاااا

اشکام حرصی پاک کردم

یونگی: پس اینقدر اشک نریز! اگه همینجوری ادامه بدی شانسی در برابر خواهر روانی من نداری

جیمین: از خواهرت بدت میاد!؟

یونگی: نه ، فقط از دستش عصبی‌ام

💍Mꮛlꮂꮻᖇꮂꭶm💍 Where stories live. Discover now