از دید تهیونگ
شلوار سفید با پیراهن طرح هاوایی پوشیدم جلوی اینه ایستادم و سه دکمه بالای پیراهنم باز گذاشتم
تهیونگ: بیبی آماده شدی!؟
نیم نگاهی به اتاق لباس کردم و عینک آفتابیم از روی میز برداشتم
جیمین: من آمادهام
برگشتم سمتش استایل شلوار سفید به همراه پیراهن طرح هاوایی زرد لیموییش لبخند روی لبم اورد
تهیونگ: کیوت شدی!!
اخم کرد گیج شدم
تهیونگ: چیشده!؟
نزدیکم شد دستش روی دکمه های پیراهنم گذاشت و دوتاش بست فقط یکی آزاد گذاشت
جیمین: واسه کی سینهات به نمایش گذاشتی!؟
با فهمیدن منظورش خندیدم و دستام دور کمرش حلقه کردم
تهیونگ: بیبی کوچولو حسودی میکنه!؟
جیمین: من کوچولو نیستم
لباش جلو داد سرم نزدیک بردم لبای جلو اومدهاش بوسیدم و کوتاه گاز گرفتم
تهیونگ: تو کوچولو کیوت منی حرفم نباشه!
دست به سینه سکوت کرد لبخندم زدم و سمت در هلش دادم
تهیونگ: دوست داری اول چیکار کنیم کیوتی؟!
جیمین: پیاده روی!!
از اتاق خارج شدیم و سمت آسانسور رفتیم
تهیونگ: پیاده روی!؟
جیمین: دوست دارم جنگلهای اینجا ببینم
تهیونگ: چرا که نه!! تو فقط همینجوری برق چشمات برام حفظ کن
گونههاش سرخ شدن سمت خودم کشیدمش و گونهاش بوسیدم
جیمین: قراره تا اخر سفر خجالت زدهام کنی؟
تهیونگ: نه! فقط چیزی تو دلم نگه نمیدارم
خندید لبخند عمیق زدم و از هتل خارج شدیم
*************************
بعد مسافت طولانی که راه رفتیم داخل رستوران ساحلی نشستیم و منتظر سفارشمون موندیم ، به جیمین خیره شدم که چشم از دوربین عکسبرداری نمیگرفت
تهیونگ: بیب خسته نشدی اینقدر نگاشون کردی!؟
هیجان زده سرش بالا گرفت
جیمین: نه!
تهیونگ: ولی من نیاز به توجهت دارم
متعجب نگام کرد دلخور دست به سینه تکیه زدم
جیمین: ته این خودتی!؟
تهیونگ: چطور!؟
جیمین: بعضی اوقات نمیشناسمت!
CZYTASZ
💍Mꮛlꮂꮻᖇꮂꭶm💍
Fanfiction💗meliorism💗 💗بهبودی💗 💍✨💍✨💍✨💍✨💍✨💍✨💍✨💍 ...: حواسش هست همه حالشون خوب باشه ، اما دریغ از قبول ذرهای کمک برای خودش! لبخند غمگین زد کمی از قهوهاش نوشید ...: شاید باید بدون گفتن چیزی بهش کمک کنیم. *************************** ...: مطمعنم تا...