ꮅꭿᖇꮏ 30 📃💗💍

187 38 111
                                    

از دید تهیونگ

شلوار سفید با پیراهن طرح هاوایی پوشیدم جلوی اینه ایستادم و سه دکمه بالای پیراهنم باز گذاشتم

تهیونگ: بیبی آماده شدی!؟

نیم نگاهی به اتاق لباس کردم و عینک آفتابیم از روی میز برداشتم

جیمین: من آماده‌ام

برگشتم سمتش استایل شلوار سفید به همراه پیراهن طرح هاوایی زرد لیموییش لبخند روی لبم اورد

تهیونگ: کیوت شدی!!

اخم کرد گیج شدم

تهیونگ: چیشده!؟

نزدیکم شد دستش روی دکمه های پیراهنم گذاشت و دوتاش بست فقط یکی آزاد گذاشت

جیمین: واسه کی سینه‌ات به نمایش گذاشتی!؟

با فهمیدن منظورش خندیدم و دستام دور کمرش حلقه کردم

تهیونگ: بیبی کوچولو حسودی میکنه!؟

جیمین: من کوچولو نیستم

لباش جلو داد سرم نزدیک بردم لبای جلو اومده‌اش بوسیدم و کوتاه گاز گرفتم

تهیونگ: تو کوچولو کیوت منی حرفم نباشه!

دست به سینه سکوت کرد لبخندم زدم و سمت در هلش دادم

تهیونگ: دوست داری اول چیکار کنیم کیوتی؟!

جیمین: پیاده روی!!

از اتاق خارج شدیم و سمت آسانسور رفتیم

تهیونگ: پیاده روی!؟

جیمین: دوست دارم جنگل‌های اینجا ببینم

تهیونگ: چرا که نه!! تو فقط همینجوری برق چشمات برام حفظ کن

گونه‌هاش سرخ شدن سمت خودم کشیدمش و گونه‌اش بوسیدم

جیمین: قراره تا اخر سفر خجالت زده‌ام کنی؟

تهیونگ: نه! فقط چیزی تو دلم نگه نمیدارم

خندید لبخند عمیق زدم و از هتل خارج شدیم

*************************

بعد مسافت طولانی که راه رفتیم داخل رستوران ساحلی نشستیم و منتظر سفارشمون موندیم ، به جیمین خیره شدم که چشم از دوربین عکسبرداری نمیگرفت

تهیونگ: بیب خسته نشدی اینقدر نگاشون کردی!؟

هیجان زده سرش بالا گرفت

جیمین: نه!

تهیونگ: ولی من نیاز به توجهت دارم

متعجب نگام کرد دلخور دست به سینه تکیه زدم

جیمین: ته این خودتی!؟

تهیونگ: چطور!؟

جیمین: بعضی اوقات نمیشناسمت!

💍Mꮛlꮂꮻᖇꮂꭶm💍 Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz