ꮅꭿᖇꮏ 26 📃💗💍

199 43 141
                                    

از دید جیمین

همراه جین ، وون و کوک وارد مغازه سیسمونی شدیم کوک هیجان زده دستم کشید

جیمین: یاا کوک ارومم!!

نگران نگه‌اش داشتم جین و وون هم سریع نزدیکمون شدن

جین: بچه هیجانت کنترل کن!

وون: باید بیشتر مراقب باشی!

دست به سینه رو به رومون ایستاد

کوک: یااا بسه! یکم راحتم بذارید! همش این بخور این نخور این کار بکن این کار نکن! خسته شدم

لبخندی به لبای جلو آماده‌اش زدم

جیمین: بخاطر خودت میگیم کوک ، تو الان تنها نیستی باید به فکر اون فسقلی هم باشی

جین: بعدشم دکترت بهم گفت خیلی لجبازی هرچی میگه گوش نمیدی و شیطونی میکنی!

کوک: من اگه بخوام طبق میل شماها رفتار کنم افسرده میشم!!

خندیدم و گونه‌اش کشیدم

جیمین: طبق میل خودت عمل کن اما آرومش!

چشمک زد

کوک: حله جیمینی

پشتش بهمون کرد دوباره سریع حرکت کرد

جین جیمین وون: کوکککک!؟

ایستاد و برگشت سمتمون ، خرگوشی خندید

کوک: حواسممم هستتت

سرمون به دو طرف تکون دادیم و سمت قفسه ها رفتیم ، با دیدن اون همه وسایل کیوت حس میکردم هر لحظه قلبم از هیجان میزنه بیرون

کوک: حیحححح!!

ترسیده رفتیم سمتش

جیمین: چیشده!؟

جین: خوبی!؟

وون: دردت اومده!؟

با لبخند عمیق برگشت سمتمون و دوتا بوت خاکستری‌ نشونمون داد

با لبخند عمیق برگشت سمتمون و دوتا بوت خاکستری‌ نشونمون داد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

😵🥹❤️

کوک: نگاشون کنید!!

من و وون نفسمون اسوده بیرون دادیم جین پوکر نگاهش کرد

جین: احمق مثل آدم هیجانت نشون بده! قلبم اومد تو دهنم

کوک: یااا هیونگ چطور با دیدن اینا قلبت نیومد تو دهنت!؟اخه نگاه چقدر کوچولو و کیوته‌ان!!

💍Mꮛlꮂꮻᖇꮂꭶm💍 Where stories live. Discover now