از دید تهیونگ
جلوی اینه ایستادم کراوات دور گردنم انداختم
تهیونگ: این چجوری بود!؟
گیج به کراوات دور گردنم خیره بودم از اتاق خارج شدم که با یکی برخورد و خود به خود دستم دور کمرش حلقه کردم
تهیونگ: ببخشی..
با دیدن جیمین ساکت شدم ، به چشمای هم خیره بودیم که جیمین سرش چرخوند ، به خودم اومدم دستم از دور کمرش باز کردم و عقب رفتم
جیمین: ببخشید ندیدمت
تهیونگ: ن.نه مشکلی نیست منم حواسم نبود
از کنارم رد شد با یاداوری چیزی سریع برگشتم و دستش گرفتم ، سوالی نگام کرد
تهیونگ: چیزه...میشه کمکم کنی!؟
خجالت زده دستش رها کردم
جیمین: چیشده!؟
کراوات نشونش دادم
تهیونگ: فراموش کردم چجوری گرهاش میزدم
خجالت زده دستم پشت گردنم بردم و زیر چشمی نگاهش کردم
جیمین: همراهم بیا
پشت سرش رفتم و وارد اتاقم شدیم ، جلوم ایستاد و کراواتم گرفت
جیمین: به دستام نگاه کن
به دستاش خیره شدم آروم آروم کراوات گره میزد ، چشمم به لباش خورد اون بوسهی کوتاه تو بیمارستان یادم اومد و قلبم فرو ریخت
جیمین: تموم شد ، یادگرفتی!؟
گیج نگاهش کردم
تهیونگ: چی!؟
متعجب خندید خود به خود محو خندش شدم ، همیشه اینقدر خندههاش زیبا بودن!؟
جیمین: انگار خوب توضیح ندادم!
به خودم اومدم و سرم به دو طرف تکون دادم
تهیونگ: نه نه! من حواسم پرت شد!!
دکمه های جلیقم بستم
تهیونگ: ممنونم
با دهن باز بهم خیره شد انگشتم زیر فکش زدم که گونههاش صورتی رنگ شدن ، لبخند ریزی به کیوتیش زدم و برگشتم سمت کتم
جیمین: جایی میری!؟
کتم پوشیدم رو به روش ایستادم
تهیونگ: اره
جیمین: تو نمیتونی بری بیرون!!
لحن تندش شکهام کرد
جیمین: ب.بخشید فقط نگرانم
سرش پایین انداخت عقب رفت ، لبخند زدم
تهیونگ: بقیه در جریان گذاشتم
جیمین: چرا میخوای بری!؟
تهیونگ: میشه یک خواهشی ازت بکنم؟
گیج سرش تکون داد
YOU ARE READING
💍Mꮛlꮂꮻᖇꮂꭶm💍
Fanfiction💗meliorism💗 💗بهبودی💗 💍✨💍✨💍✨💍✨💍✨💍✨💍✨💍 ...: حواسش هست همه حالشون خوب باشه ، اما دریغ از قبول ذرهای کمک برای خودش! لبخند غمگین زد کمی از قهوهاش نوشید ...: شاید باید بدون گفتن چیزی بهش کمک کنیم. *************************** ...: مطمعنم تا...