ꮅꭿᖇꮏ 23 📃💗💍

212 40 217
                                    

از دید تهیونگ

جلوی اینه ایستادم کراوات دور گردنم انداختم

تهیونگ: این چجوری بود!؟

گیج به کراوات دور گردنم خیره بودم از اتاق خارج شدم که با یکی برخورد و خود به خود دستم دور کمرش حلقه کردم

تهیونگ: ببخشی..

با دیدن جیمین ساکت شدم ، به چشمای هم خیره بودیم که جیمین سرش چرخوند ، به خودم اومدم دستم از دور کمرش باز کردم و عقب رفتم

جیمین: ببخشید ندیدمت

تهیونگ: ن.نه مشکلی نیست منم حواسم نبود

از کنارم رد شد با یاداوری چیزی سریع برگشتم و دستش گرفتم ، سوالی نگام کرد

تهیونگ: چیزه...میشه کمکم کنی!؟

خجالت زده دستش رها کردم

جیمین: چیشده!؟

کراوات نشونش دادم

تهیونگ: فراموش کردم چجوری گره‌اش‌ میزدم

خجالت زده دستم پشت گردنم بردم و زیر چشمی نگاهش کردم

جیمین: همراهم بیا

پشت سرش رفتم و وارد اتاقم شدیم ، جلوم ایستاد و کراواتم گرفت

جیمین: به دستام نگاه کن

به دستاش خیره شدم آروم آروم کراوات گره میزد ، چشمم به لباش خورد اون بوسه‌ی کوتاه تو بیمارستان یادم اومد و قلبم فرو ریخت

جیمین: تموم شد ، یادگرفتی!؟

گیج نگاهش کردم

تهیونگ: چی!؟

متعجب خندید خود به خود محو خندش شدم ، همیشه اینقدر خنده‌هاش زیبا بودن!؟

جیمین: انگار خوب توضیح ندادم!

به خودم اومدم و سرم به دو طرف تکون دادم

تهیونگ: نه نه! من حواسم پرت شد!!

دکمه های جلیقم بستم

تهیونگ: ممنونم

با دهن باز بهم خیره شد انگشتم زیر فکش زدم که گونه‌هاش صورتی رنگ شدن ، لبخند ریزی به کیوتیش زدم و برگشتم سمت کتم

جیمین: جایی میری!؟

کتم پوشیدم رو به روش ایستادم

تهیونگ: اره

جیمین: تو نمیتونی بری بیرون!!

لحن تندش شکه‌ام کرد

جیمین: ب.بخشید فقط نگرانم

سرش پایین انداخت عقب رفت ، لبخند زدم

تهیونگ: بقیه در جریان گذاشتم

جیمین: چرا میخوای بری!؟

تهیونگ: میشه یک خواهشی ازت بکنم؟

گیج سرش تکون داد

💍Mꮛlꮂꮻᖇꮂꭶm💍 Where stories live. Discover now