از دید جیمین
با حس نفس های کسی روی گوشم کم کم چشمام باز کردم و سرم چرخوندم ، صورت تهیونگ نزدیک به صورتم دیدم اروم گرفتم و خواستم کمی ازش فاصله بگیرم اما دستاش محکم دورم پیچیده بود ، به اطراف نگاهی انداختم که اتفاقات امروز یادم اومد ، یک نفس عمیق کشیدمجیمین: لجباز
تهیونگ: مجبوری تحملم کنی
متعجب برگشتم سمتش که چشمای خمارش دیدم
تهیونگ: بهتری؟
نگاهم به سقف دادم و سرم تکون دادم
جیمین: اره
تهیونگ: چرا بهم نگفتی از اسپری استفاده میکنی؟
جیمین: خیلی چیزا هست که دربارم نمیدونی
تهیونگ: حاضرم به همشون گوش بدم
برگشتم سمتش بهم خیره شدیم
جیمین: خستهات نمیکنم؟
تهیونگ: هیچوقت اما من خستت کردم درسته؟
با یادآوری حرفهای ظهرم چشمام روی هم فشوردم
جیمین: عصبی بودم
تهیونگ: میدونم من باعثش شدم ، متاسفم
چشمای غمگینش ناخودآگاه بیقرارم کرد
جیمین: مشخص شد هنوزم یک دیوونهای
تک خنده زد
تهیونگ: اگه بری شرایط من این میشه...از قبل هم بدتر میشم
جیمین: احمق
لبام حرصی روی هم فشوردم و اشکم از گوشه چشمم سرازیر شد ، دستش بالا اورد و اشکم پاک کرد
تهیونگ: تنها کسی که تو تاریک ترین لحظههام کنارم بود تو بودی پس هرکاری میکنم تا بدونم مال منی
جیمین: چرا؟
تهیونگ: بهم گفتی قلبم از سنگه پس باید یادآوری کنم اسمی که روی سنگ نوشته بشه هیچوقت پاک نمیشه
جیمین: داری باهام لاس میزنی!؟
خندید دستش روی موهام گذاشت
تهیونگ: با همسرم لاس نزنم با کی لاس بزنم!؟
جین: با من
متعجب برگشتیم ، جین همراه بقیه وارد اتاق شدن با دیدن همون مرد مشاور آروم روی تخت نشستم و تهیونگ هم بلند شد
جیمین: شما....
مرد نزدیک تخت شد و سرش برامون متاسف تکون داد ، تخته شاسی سمتمون گرفت
مرد: لطفا اینجا امضا کنید ، با وضعیتی که من میبینم شما دوتا اصلا نزدیک به طلاق هم نیستین!
صدای خنده تهیونگ شنیدم بهش چشم غره رفتم
تهیونگ: گفتم نمیخوام جدا شیم!
ESTÁS LEYENDO
💍Mꮛlꮂꮻᖇꮂꭶm💍
Fanfic💗meliorism💗 💗بهبودی💗 💍✨💍✨💍✨💍✨💍✨💍✨💍✨💍 ...: حواسش هست همه حالشون خوب باشه ، اما دریغ از قبول ذرهای کمک برای خودش! لبخند غمگین زد کمی از قهوهاش نوشید ...: شاید باید بدون گفتن چیزی بهش کمک کنیم. *************************** ...: مطمعنم تا...