ꮅꭿᖇꮏ 28 📃💗💍

205 39 124
                                    

از دید جیمین

با حس نفس های کسی روی گوشم کم کم چشمام باز کردم و سرم چرخوندم ، صورت تهیونگ نزدیک به صورتم دیدم اروم گرفتم و خواستم کمی ازش فاصله بگیرم اما دستاش محکم دورم پیچیده بود ، به اطراف نگاهی انداختم که اتفاقات امروز یادم اومد ، یک نفس عمیق کشیدم

جیمین: لجباز

تهیونگ: مجبوری تحملم کنی

متعجب برگشتم سمتش که چشمای خمارش دیدم

تهیونگ: بهتری؟

نگاهم به سقف دادم و سرم تکون دادم

جیمین: اره

تهیونگ: چرا بهم نگفتی از اسپری استفاده میکنی؟

جیمین: خیلی چیزا هست که دربارم نمیدونی

تهیونگ: حاضرم به همشون گوش بدم

برگشتم سمتش بهم خیره شدیم

جیمین: خسته‌ات نمیکنم؟

تهیونگ: هیچوقت اما من خستت کردم درسته؟

با یادآوری حرف‌های ظهرم چشمام روی هم فشوردم

جیمین: عصبی بودم

تهیونگ: میدونم من باعثش شدم ، متاسفم

چشمای غمگینش ناخودآگاه بی‌قرارم کرد

جیمین: مشخص شد هنوزم یک دیوونه‌ای

تک خنده زد

تهیونگ: اگه بری شرایط من این میشه...از قبل هم بدتر میشم

جیمین: احمق

لبام حرصی روی هم فشوردم و اشکم از گوشه چشمم سرازیر شد ، دستش بالا اورد و اشکم پاک کرد

تهیونگ: تنها کسی که تو تاریک ترین لحظه‌هام کنارم بود تو بودی پس هرکاری میکنم تا بدونم مال منی

جیمین: چرا؟

تهیونگ: بهم گفتی قلبم از سنگه پس باید یادآوری کنم اسمی که روی سنگ نوشته بشه هیچوقت پاک نمیشه

جیمین: داری باهام لاس میزنی!؟

خندید دستش روی موهام گذاشت

تهیونگ: با همسرم لاس نزنم با کی لاس بزنم!؟

جین: با من

متعجب برگشتیم ، جین همراه بقیه وارد اتاق شدن با دیدن همون مرد مشاور آروم روی تخت نشستم و تهیونگ هم بلند شد

جیمین: شما....

مرد نزدیک تخت شد و سرش برامون متاسف تکون داد ، تخته شاسی سمتمون گرفت

مرد: لطفا اینجا امضا کنید ، با وضعیتی که من میبینم شما دوتا اصلا نزدیک به طلاق هم نیستین!

صدای خنده تهیونگ شنیدم بهش چشم غره رفتم

تهیونگ: گفتم نمیخوام جدا شیم!

💍Mꮛlꮂꮻᖇꮂꭶm💍 Donde viven las historias. Descúbrelo ahora