ꮅꭿᖇꮏ 20 📃💗💍

205 36 184
                                    

از دید جیمین

من و عمه نگران از پشت شیشه به تهیونگ خیره بودیم ، چند تا از دکترا بالای سر تهیونگ بودن دست و پاهاش حرکت میدادن ، پوست بغل ناخونم کندم مزه‌ی خون حس کردم

جین: اخر زخمش کردی

برگشتم جین دستمال کاغذی سمتم گرفت ، از دستش گرفتم روی زخم ناخونم فشوردم

جیمین: هیونگ یک ساعته داخلن نمیخوان چیزی بگن!؟

بینا: نمیشه بریم داخل!؟

جین کنار پدربزرگ و دایی نشست

جین: سی‌تی‌اسکن جدید دارن بررسی میکنن ، نزدیک به دو ماه تهیونگ تو این وضعیته فیزیوتراپی و گفتاردرمانی تاثیری نداشتن پس میخوان مطمعن بشن داوطلب عمل هست یا نه

جیمین: هیونگ مگه نگفتن عملش خطرناکه!؟

جین سکوت کرد استرسم بیشتر شد

بینا: راه دیگه‌ای نیست!؟

جین: هنوز هیچی مشخص نیست ، قطعا کمترین خطر برای برادر خودم میخوام پس نگران نباشید

در اتاق تهیونگ باز شد همگی برگشتیم هر دو دکتر بیرون اومدن و جین رو به روشون ایستاد

جین: نظرتون چیه؟

دکتر: جواب سی‌تی‌اسکن با دوماه پیش تغییری نکرده و این نشونه خوبیه اما اینکه گفتاردرمانی و الکتروتراپی تاثیری نداشتن خوب نیست...تنها راهی میمونه عمل

نگران بهشون خیره شدیم

جین: ریسک راه رفتن و صحبت کردن دوباره‌اش چقدره؟

دکتر: پنجاه پنجاست و شما خودتون پزشکین میدونین هیچوقت ما برای عمل قول نمیدیم اما مطمعن باشید تمام تلاشمون میکنیم

باک‌هیون: جلسات فیزیوتراپی نمیتونیم ادامه بدیم؟

دکتر: تصمیمش با خودتونه

درگیر بحث بودن آروم وارد اتاق تهیونگ شدم و کنار تختش نشستم ، سرش آروم سمت خودم چرخوندم و لبخند کوچیک زدم

جیمین: حالت خوبه؟

دوبار پلک زد به جایی خیره شد ، نگاهش دنبال کردم به پزشک های بیرون اتاق رسیدم ، برگشتم سمتش

جیمین: میخوای بدونی چی میگن؟

دو بار پلک زد ، نفسم از روی استرس بیرون دادم

جیمین: میخوان عملت کنن اما نتیجه‌اش پنجاه پنجاست

نامطمئن نگاهش کردم

جیمین: اگه بخوای تصمیم بگیری حاضری این عمل قبول کنی؟

مکث کرد ، نگران بهش خیره بودم که دوبار پلک زد ، لبخند غمگین زدم

جیمین: میتونم حس کنم از این شرایط خسته شدی اما میخوام بدونی....من حاضرم تا اخر عمرم کنارت بمونم و اصلا برام مهم نیست چه وضعیتی داری فقط...این مهمه که کنارمی

💍Mꮛlꮂꮻᖇꮂꭶm💍 Where stories live. Discover now