رقصیدن انگشتهاش به روی کلاویههای پیانو برای نواختن قطعهای که هر سال، روز تولدِ پسرش رو بهش یادآوری میکرد، همزمان با پیچیدن بویِ دود توتونی که خبر از حضورِ بیصدای مرد توی سالن پایینیِ خونهاش میداد، به پوزخندِ محو گوشهی لبش، وسعت بیشتری بخشید.مردمکهای تیرهاش با پیروزی، دنبالکنندهی حرکات دستش بود و هرچه که ملودیِ قطعهاش به اوجِ خودش نزدیکتر میشد، جنبیدن سرش با ریتم هم شدتِ بیشتری میگرفت تا سرخوشیِ پوچ تزریقشده به تنش رو به مرزِ ارضاشدن برسونه!
بهمحض فروداومدن پلکهاش به روی هم، تمام تمرکزش معطوف به نواختن قسمتِ تند و دوستداشتنی قطعهاش شد؛ اما از گوشهای تیزش صدای قدمهای محکمی که پلهها رو با ریتمی نرمال بالا میاومد، پوشیده نموند.
خاموشیِ مقابل نگاهش، تحریکپذیری ذهنش رو برای پیروزیِ ازپیشنوشتهاش که نویسندگیاش بهعهدهی خودش بود، تقویت میکرد تا به لبهاش فرمانِ فاصلهگرفتن از هم برای خندهی مستانهای رو بده.
باز هم خودش، آسِ بازی رو در دست داشت و حالا با نشوندادن گوشهای ازش به مردی که تشنهی داشتنش بود، میتونست نتیجهی بازی رو به نفع خودش برگردونه.
YOU ARE READING
CowBoy | Vkook | AU
Fanfictionكابوى كيم، مرد عياش و قماربازى كه يكشنبه شبهاى آخر هر ماهش توى كازينو و روی تخت گرمش سپرى میشد، این بار طعمهی جدید و بازندهی میز و تختش رو پیدا میکنه؛ غافل از اینکه سِلوا قراره نفسش رو، روی تنش بند بیاره! ᤴ 𝖭𝖺𝗆𝖾: #Cowboy - پنجـشنبـههـا ...