افسار!

1.8K 285 52
                                    



همزمان با ادا‌شدن جمله‌ی «متأسفم، دوسل؛ اما پسرم زیادی لوس شده» از سمت مرد که عصب‌هاش توسط شیرین‌بازیِ پاپیش کاملاً تحریک شده بود، به‌محض بستن در، تن پسر رو به دیوار کناریش کوبید.

ـ دور برداشتى، پاپى!

با اخمی محو و نگاهی تخس خیره به کابوی، جواب داد:

ـ پس تازه شبیه به تو شدم.

بدون تقلا برای فرار از خیمه‌ی تنی که دستِ چپش بالاتر‌ از سرش قرار داشت، نگاه براقش رو بهش دوخت.

کابوی با فکی قفل‌شده که درجه‌ی زیاد عاصی‌ شدنش رو به تصویر می‌کشید، خطاب به پاپیِ گستاخِ مقابلش که هیچ پشیمانی‌ای توی چشم‌هاش وجود نداشت، توپید:

ـ به قیمتِ خدشه‌دار‌کردن اعتبارم قراره فرصت‌هات رو بسوزونی، پسره‌ی خیره‌سر؟!

ـ اعتبارت در برابر رهايى من بى‌ارزش‌ترين موضوع ممكنه‌ست، كابوى!

با نيشخندى واضح، كلماتش رو نترس به زبون آورد و نگاهش رو به چشم‌هاى طغيان‌گر مرد، گره زد.

حالا كه تنش كنارِ داییِ ناتنیش، مردی که هیچ‌ نسبتِ خونی‌ای باهاش نداشت؛ اما وجودش کافی بود تا پسر رو از پوسته‌ی‌ تنیده‌شده به دور خودش بیرون بکشه، قرار گرفته بود، باید با قدرت، شخصیتِ واقعیش رو پیشِ مردِ امن زندگیش به نمایش می‌ذاشت!

CowBoy | Vkook | AUDonde viven las historias. Descúbrelo ahora