گنده‌ی وحشی!

1.8K 221 107
                                    

ـ باز هم كه گنده‌تر از هيكل و دهنت حرف زدی، وزه!

چفتِ تنش ایستاد و خونسرد، کامی از پیپش گرفت. دودِ مخمور‌کننده‌اش رو یک‌نفس توی صورت مصمم و براق‌شده‌ی همسری که رگ برجسته‌ی پیشونی‌اش می‌تونست عمیق‌بودن شدت عصبانیت پسر رو به رخش بکشه، با غیظ فوت کرد و با تُن صدایی خش‌دار‌تر‌ شده، غرید: «فکر کردی با دو بار سینه‌سپر‌کردن جلوی من و رویِ‌سر‌انداختن صدات، اون‌قدری آدم شدی که بتونی ادعایِ بزرگ‌تر از قدت رو طوطی‌وار به زبون بیاری، هاه؟

در‌حالی‌که سر کج‌شده‌اش رو بیشتر به‌سمت سلوایی که با مردمک‌های وحشی‌اش، نترس و درنده به تاریکیِ مطلق نگاهی که سرخیِ بیش‌ از حد رگ‌های پاره‌شده‌ی داخلش، اون رو برای لحظه‌ای وادار به عقب‌نشینی و سکوت کرده بود، خم می‌کرد، پر از تحکم و با فکی قفل‌شده پچ زد: «غرق‌شدن توی اين سياهى، جرئت مى‌خواد! دلِ نلرز مى‌خواد، وزه؛ چیزی که تو نداریش

ـ این رو تو تعیین نمی‌کنی، کابوی! وقتی اون‌قدر شهامت دارم که مقابلِ نفهمی و کج‌خلقیِ همسرم بایستم و نترس کلمه‌به‌کلمه‌ی دل‌خواهم رو توی صورتت بکوبم تا بفهمی کجای این رابطه و زندگی ایستادی، ثابت می‌کنه که حق‌دار منم، نه تویی که تا الان خوب تازوندی!

CowBoy | Vkook | AUDonde viven las historias. Descúbrelo ahora