شاه دزد!

3.7K 376 60
                                    



ـ مرتيكه‌ى عياش!

با غيظ ابروهاش رو توى هم كشيد. بوىِ زننده‌ى شهوت بيرون‌ريخته از تن‌هايی كه حالا فقط آثار وقيحانه‌ى ست‌های توریِ پاره‌شده‌‌شون كنار پايه‌ى تخت به چشم مى‌خورد، همراه با وضعيت اسف‌بار ملحفه‌ى كثيفى كه به‌وضوح مى‌تونست رد نسبتاً کم‌رنگی ‌از سرخىِ خون رو روش ببینه، دست‌ به‌ دست هم می‌دادن تا روانِ زن حیران‌مونده وسط اتاق رو به‌هم بریزن.

ـ يه جورى نگاه مى‌كنى كه انگار اولين بارته با اين صحنه مواجه مى‌شى!

انگشت‌هاش رو توىِ طره‌هاى نمناكش كشيد و همزمان با ايستادن مقابلِ آينه، درحالى‌كه با حوله‌ى تن‌پوشِ سفيدش توى نگاهِ عاصىِ زن خودى نشون مى‌داد، بى‌تفاوت و با لحنى عارى از خجالت جملاتش رو به گوشش رسوند.

ـ تو هميشه اولين كسى بودى كه بعد از معاشقه‌ى طولانيم با خواهرت، تنش رو مى‌شُستى، گيبل!

نگاه خمار و تيره‌اش از توىِ آينه روى زن نشست و با زدنِ كج‌خندى، ادامه داد:

ـ بعد از هفت سال، ديدنِ اين وضعيت هنوز واسه‌ات عادى نشده؟!

ـ متأسفانه نه؛ چون وحشى بودنت هربار وارد يه لِوِل جديدى مى‌شه!

گيبل سرى كج كرد و با تخسىِ تمام خيره به مرد درشت‌اندامى كه بازوهاىِ پُرش در تلاش براىِ بيرون‌زدن از لاىِ آستين حوله‌ى تنيش بودن، پچ زد.

CowBoy | Vkook | AUTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang