ريشه‌ی من!

1.9K 299 157
                                    


مزه‌ی گس و غلیظ‌ ویسکی توی دهنش پیچید و طبق عادت یک‌ضرب تمامش رو پایین فرستاد.

سوزش ناشی از تلخیِ مزه‌اش با گرفتار‌کردن تمام سنسور‌های حساسش، منجربه کشیدن اخم‌هاش توی هم شد و حالا نگاه سرد و سرِ دردمندش در پی راهى براى فرار از فكر‌كردن به اتفاقات چند ساعت پيش بود.

ـ توله‌ی وحشی!

با افتادن نگاهش به خراشى كه كمى پيش به‌خاطر گير‌انداختن اون پاپىِ فرارى پشت دستش جا خوش كرده بود، نچى كشيد.

ـ آينه‌ى دقِ جديدت، برخلاف قيافه‌ى غلط‌اندازش زيادى چموش و سركشه!

با پیچیدن صدای رسایِ گیبل که رگه‌هایی از حرص توش بی‌داد می‌کرد، با حفظ اخمى كه روى پيشونيش به چشم مى‌خورد، به‌سمتش چرخید.

ـ ديگه از پسش برنميام، خودت رو مى‌خواد!

گيبل به‌محض اتمام جمله‌اش، نخ باريكى رو بين لب‌هاش قرار داد تا با گرفتنِ فندک کامی ازش بگیره.

ـ از کجا ‌پیداش کردی؟

شستش رو به گوشه‌ی لبش کشید و زل‌زده به چشم‌های نافذی که روش قفل شده بود، با نیشخندی ادامه داد:

CowBoy | Vkook | AUTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang