کابوی | ۱۴
ـ نزدیکهای صبح، تمام خونهاش رو به رگبار بستن؛ اما مهمانِ ویژهات هنوز وارد ملکش نشده!
نگاه بندشدهاش به حصار بزرگ وسط ملکش که حالا مختص به چرخیدنهای پسری که داشت رسمِ درستِ زندگی توی مزرعهاش رو یاد میگرفت، بود رو همزمان با کامگرفتن از رولی که باز هم بین لبهاش جا باز کرده بود، به مردِ پشتسرش داد.
ـ يه جورى از مهمونم پذيرايى كن كه زبونش از اونهمه شگفتى و هيجان، خوب بند بياد، آدان!
ـ يه نفوذى داريم، كلانتر.
نگاه سرخش روى صورت جدى مرد نشست.
ـ عكاسى كه با پوشش تورليدر به ايالت اومده، در واقع يكى از نفوذىهاى مهمانِ ناخواندهى شماست.
با بيشتر توىهمرفتن اخمهاش، نگاه سنگينش رو دوباره به منظرهى آموزشديدن همسرش دوخت.
ـ رابط، يه خبرنگار مشهور توی دبیه که اون شخص یه زمانی با سازمان همکاری داشته!
با بالاپریدن چندثانیهای ابروهاش، صدای بمش توی گوش آدان پیچید.
ـ آزادش بذار؛ میخوام ببینم این جوجهپرندهی شکاری، تا کجاها میتونه پرواز کنه!
![](https://img.wattpad.com/cover/361369175-288-k427510.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
CowBoy | Vkook | AU
Fiksi Penggemarكابوى كيم، مرد عياش و قماربازى كه يكشنبه شبهاى آخر هر ماهش توى كازينو و روی تخت گرمش سپرى میشد، این بار طعمهی جدید و بازندهی میز و تختش رو پیدا میکنه؛ غافل از اینکه سِلوا قراره نفسش رو، روی تنش بند بیاره! ᤴ 𝖭𝖺𝗆𝖾: #Cowboy - پنجـشنبـههـا ...