Part 17

50 10 2
                                    


سهون:حاضری عشقم؟؟

لو:آره سهون انقدر داد نزن اومدم!

برای آخرین بار به آینه نگاه کرد و بعد از برداشتن کیف پولش از اتاق بیرون رفت و به سهون که کنار در منتظرش ایستاده بود لبخند زد

لو:سهونم خیل کم طاقت شدیا!!!

کمی خودشو بالا کشید و بوسه ای به لباش زد

لو:انقدر الکی داد و بیداد نکن...ببین آمادم.....بریم!

سهون لباشو به پیشونی لوهان چسبوند و ملایم بوسید

سهون:تا ساحل پیاده بریم؟؟دلم واسه قدم زدنامون تنگ شده!

لوهان لبخندی زد و انگشتاشو بین انگشتای عشقش جا داد

لو:اممم...عالیه!بزن بریم عزیزم که دلم برای دریا و موج سواری یه ذره شده!

کل راه تا نزدیکای ساحل با هم حرف میزدن و میخندیدن تا این که ابمیوه فروشی در سمت دیگه خیابون نظر لوهان رو به خودش جلب کرد.با چشمایی لبریز از شوق به سهون نگاه کرد

لو:سهون... سهونی!!من میخوام برم آب سیب بخرم تو هم میخوری؟؟

سهون:من میگیرم.

لو:نه نه خودم میگیرم تو همینجا باش!

سهون:باشه پس تا تو بیای یه زنگ به ییبو هیونگم بزنم دلم براش تنگ شده... انگار نه انگار سالها ازش خبری نداشتم از وقتی برگشته انگار بیشتر دوسش دارم همش دلم براش تنگ میشه!!

لو:منم همینجوریم... مخصوصا بعد از اون اتفاقی که تو قایق افتاد و بخاطر ما داشت خودشو به کشتن میداد خیلی دوسش دارم!!سلام منم بهش برسون.

سهون درحالی که با لبخند به رفتن لوهان نگاه میکرد شماره ییبو رو گرفت

سهون:چرا جواب نمیده!!

وقتی دید جواب نمیده میخواست قطع کنه که صدای ییبو رو شنید

ییبو:چیز خاصی نیست... سهونه!

چشماش درشت شد و معترضانه فریاد زد

سهون:هیونـــــــــــگ!!!من چیزم؟؟؟من اوه سهونم اوه سهـــــــــــــون... مکنه باحال جعمتون!

ییبو:اگه زنگ زدی چرت و پرت بگی قطع کن چون برخلاف تو که کون گشادتو پهن کردی تو سواحل هاوایی و داری از تعطیلات تخمیت لذت میبری ما داریم رو یه پرونده تخمی تر کارمیکنیم!

سهون:هیونگ کون من گشاد نیست!

جان: بنظرم بهتره راجب گشادی کون با ییبو بحث نکنی... نتیجه خوبی نداره من قبلا امتحان کر...

همینطور که به جان که حرفش احتمالا با کتک هیونگ عزیزش قطع شده بود میخندید به لوهان نگاه کرد و لبخندی زد و دوباره توجهش رو به غرغرای هیونگش داد

DESTINY / سرنوشتМесто, где живут истории. Откройте их для себя