با حس نشستن یه جفت دست گرم و بزرگ روی شونه اش چشم هاش رو باز کرد و سریع سرش رو برگردوند. طبق معمول چانیول بود و همون لبخند دندون نمای جذابش!
بکهیون که هنوز چشمهاش یکم تار میدید و سالن دور سرش میچرخید روی پا شد و تقریبا به شونه چانیول رسید.
واقعیت این بود که الان یکم برای رو به رویی با چانیول کم رو بود و این مسئله واقعا براش عجیب بود.
اون هیچوقت تا به حال حسی به جز نفرت نسبت به بقیه نداشت اما الان جلوی چانیول احساس میکرد نمیتونه حتی از خجالت تو چشم های درشتش نگاه کنه.هنوز که هنوزه از بی پروایی اون شبش که درست تو همین مکان بود یجورایی خجالت زده بود ، طوری که الان دوست خیالیش تو ذهنش تند تند درحال تکون دادن سرش و نچ نچ کردن بود.
انگاری چانیول ذهنش رو خوند و با وجود این که میدونست بکهیون ممکنه از این حرکتش عصبی شه اهمیت نداد و آروم چونه ظریف بکهیون رو با دستش گرفت تا بتونه ارتباط چشمی مورد نظرش رو برقرار کنه.
+چرا چشم هات دارن ازم فرار میکنن؟ دلیلش چی میتونه باشه؟ من که باورم نمیشه خجالت باشه.
نگاه جدی چانیول از چشمهای بکهیون به لب های صورتی و نیمه بازش منتقل شد که باعث میشد بکهیون بخواد همین الان بره گوشه کنار این سالن قایم بشه تا از چانیول و اون لبخنداش و زبون ریختناش درامان باشه.
+دنبال هرجوابی هستی بگرد تو چشم هام پیداش کن.
چونش همچنان با قدرت تو انگشتای بزرگ پسر بزرگتر اسیر بود و تکون دادن سرش تقریبا براش غیر ممکن بود.
پس چشم هاش رو بی توجه به حرف چانیول سمت استیج کرد که باعث تک خنده پسر رو به روش شد."الان به نظرش آدم مسخره ای اومدم؟ یعنی داره به خودش میگه من چرا باید از همچین موجودی خوشم بیاد؟"
بکهیون همونطور که نگاهش روی استیج تاریک و خالی بود و به خوبی میتونست نگاه خیره چانیول و گرمی دستاش رو روی چونه اش حس کنه توی ذهنش به خودش گفت اما ثانیه بعد دستش به شدت کشیده شد و فهمید که داره همونجور عین عروسک مورد علاقه چانیول دنبالش کشیده میشه.
چشم هاش از اندازه عادی بزرگتر شد و با تعجب به دستش که چفت دست پسر شده بود خیره شد.
چانیول کمی مکث کرد و با قدم های بزرگ پله هایی که به طبقه بالای سالن ختم میشد رو درپیش گرفت.
-یاااا... میفهمی کجا داری میبری منو؟خبر داری کله گنده ها اینجا چتر میندازن یا خودتو زدی به ندونستن؟
بکهیون همونجور که با قدرت دنبال چانیول کشیده میشد بلند داد زد که جوابش فقط یه تک خنده دیگه از طرف پسر بود و البته محکم تر گرفتن دستش!
بلاخره پله ها یکی یکی طی شدن و اونا به طبقه دوم یا همون بخش وی آی پی رسیدن.
+کجا دوست داری بشینی؟
ESTÁS LEYENDO
A Night At The Opera ༉
Romance🌑𝑨 𝑵𝒊𝒈𝒉𝒕 𝑨𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑶𝒑𝒆𝒓𝒂 🌒𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆 • 𝑫𝒓𝒂𝒎 • 𝑺𝒎𝒖𝒕 • 𝑨𝒏𝒈𝒔𝒕 🌓𝑪𝒉𝒂𝒏𝒃𝒂𝒆𝒌 🌔𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓: 𝑳𝒖𝒏𝒂 {delluna1485} Ongoing ~__________🎆🌠__________~ °چی میشه اگه آدمی مثل بکهیون بفهمه طناب آرزو ها و...