Part 21

132 23 1
                                        


جیسونگ، قبل از این که استارت ماشین رو بزنه، صدای گوشیش بلند شد. با تصور این که ممکنه کانگ یا چان باشه بلافاصله موبایل رو بیرون آورد. با دیدن اسم جیهیو برای یک لحظه از جواب دادن پشیمون شد اما طبق یک قرار نانوشته با خودش، نمی‌تونست یک‌بار دیگه تماس خواهرش رو رد کنه. جواب دادن زنگ‌های مینهو برای این بود که اون پسر در هر شرایطی اولویتش حساب می‌شد ولی داستان جیهیو متفاوت بود. شاید یک ادای دین بود نسبت به خواهری که هیچ وقت براش برادری نکرد. موبایل رو کنار گوشش گرفت و بلافاصله با صدای پرهیجان خواهرش پشت خط روبه‌رو شد. آدم‌های اطرافش، جز چان، به یک توربین برای تولید اون حجم انرژی وصل بودن وگرنه هیچ دلیل منطقی برای توجیهش نمی‌تونست پیدا کنه.
- سلام قهرمان، کجایی؟ مامان یک دورهمی ترتیب داره و با اسلحه بالای سرم وایستاد تا برای تو زنگ بزنم و بهت بگم اگه نیای، خودش میاد سراغت.
ماشین رو روشن کرد و با یک چرخش کامل از پارک خارج شد.
- اگه بهانه‌ای برای پیچوندنش داری، به من هم بگو اگه تنها کسی باشم که می‌ره خیلی ظالمانه‌ست...
پاش رو روی پدال گاز فشرد و از بین دو تا ماشین با دقت گذشت و بالاخره بین حرف‌های خواهرش پرید.
- جیهیو، من الان وسط یک کار مهمم بعدا برات زنگ می‌زنم.
- چیکار؟ مأموریت داری؟
- نه باید برم چان رو از دست اون زن نجات بدم.
چند ثانیه که گذشت و هیچ جوابی از اون سمت خط دریافت نکرد، تماس رو قطع کرد و تمام حواسش رو به جاده داد. بزرگترین عامل از دست رفتن بیهوده‌ی درآمد خودش و مینهو جریمه‌هایی بودن که معمولاً وبال گردنشون می‌شد. وقتی که عجله داشتن، وقت‌هایی که حوصله نداشتن یا حتی در حالت عادی با سرعت بالا توی خیابون‌ها رانندگی می‌کردن؛ هرچند برای جیسونگی که تمام زندگیش پشت فرمون بوده و خطرناک‌ترین مناطق جنگی رو با ماشین گذرونده، سرعت زیاد اصلاً مشکل بزرگی نبود ولی قطعا پلیسی که این سرعت رو می‌دید به این فکر نمی‌کرد که راننده‌ی این ماشین، کهنه سربازی که پیاده رفتن برای دیگران خطرناک‌تر از توی ماشین بودنشه.

فاصله‌ی زیادی بین خونه خودشون و چان نبود و در این لحظه واقعاً از این فاصله‌ی کم شاکر بود چون می‌تونست خیلی سریع‌تر مسیر رو طی کنه. دلش نمی‌خواست چان با وجود مینسو، بدون آمادگی قبلی با مادربزرگش روبه‌رو بشه. هیچکس بهتر از جیسونگ این شرایط چان رو نمی‌شناخت. جیسونگ شاهد اضطرابی که هر بار چان برای دیدن اون پیرزن ترسناک و مقتدر داشت بود، می‌دونست دوستش چقدر از اینکه توی شرایط سخت و غیر قابل پیش‌بینی قرار بگیره، متنفره و مادام هوشینو هیچ وقت نمی‌تونست این عادت بدون هماهنگی کاری کردن رو ترک کنه. زمان‌هایی بود که بدون مشورت برای چان بلیط هواپیما می‌فرستاد و ازش می‌خواست تا روز بعد خودش رو به ژاپن برسونه و حتی به کره برگشتنش هم با انتخاب چان نبودن بلکه فقط مجبور بود در برابر خواسته‌های مادربزرگش تسلیم بشه.

My Boyfie Is A Killer Where stories live. Discover now