کنار هم دراز کشیدن و به سختی نفسهاشون بالا میاومد. جیسونگ طبق معمول حتی نمیتونست یک انگشتش رو تکون بده. مینهو توی تخت تبدیل به هیولایی میشد که تمام جونش رو میبلعید و هیچ قدرتی برای پس زدنش نداشت. نه اینکه از این وضعیت بدش بیاد، فقط از ضعفی که بعد از هر رابطه سراغش میاومد، خوشش نمیاومد.
مینهو زیر چشمی پسری رو که بدنش خیس از عرق و بوسههاش شده بود رو از نظر گذروند. بعد از مدتها یک رابطهی ساده نمیتونست دلتنگیش رو رفع کنه. هنوز ازش سیراب نشده بود و دلش خیلی بیشتر میخواست اما جیسونگ از اینکه توی تخت خسته بشه متنفر بود به همین دلیل مینهو تمام تلاشش رو میکرد تا خودش رو کنترل کنه اما تاثیرات الکل هنوز هم توی بدنش بود و قصد داشت از همین موضوع نهایت استفاده رو ببره.
روی بدنش خیمه زد و درحالی که با چشمهای درشت و مظلومش که بزرگترین سلاح در برابر جیسونگ بودن، بهش خیره شد، زمزمه کرد:
- میشه باهام حرف بزنی؟
جیسونگ دستش رو روی صورت پسرک لوس و تو دل بروش گذاشت و مثل خودش آروم گفت:
- چی بگم؟
مینهو سرش رو بین گردنش برد و همونجا یک بوسهی نرم به جا گذاشت.
- چیزهای قشنگی که دوست دارم بشنوم.
پسر بزرگتر با آه بلند و خفهای نفسش رو بیرون فرستاد و دستش رو تا بین موهای به هم ریخته و رنگ شدهی مینهو برد. همین حالا به لطف مینهو دوبار پشت سر هم به ارگاسم رسید اما دوست پسرش باز هم بیتوجه به این موضوع با لبهاش تمام پوستش رو میسوزوند. انگشتای پاش رو جمع کرد و سعی کرد لرزشی توی صداش مشخص نشه.
- خب... فکر نکنم گفتن چیزهایی مثل تو خیلی خوشگلی یا خیلی دوستت دارم کافی باشه؟
مینهو با اخم بزرگی سرش رو بالا آورد و به سرعت به طرفین تکون داد. دلش نمیخواست از این چیزهای سطحی و تکراری بشنوه. اون برای بخشیدن جیسونگ به حرفهای قشنگتری نیاز داشت. جیسونگ با لبخند محوی سرش رو بالا آورد و بوسهی کوتاهی روی لبهای نیمه باز گلدن رتریوری که روش خیمه زده بود، کاشت و ادامه داد:
- از وقتی با تو آشنا شدم... از همون اولین باری که نگاهم به چشمهات افتاد، چندتا از تیکههای مهم توی مغزم خراب شد و به لطف تو، هیچ وقت قرار نیست درست بشه.
مینهو ریز خندید و اول روی چونهی پسر و بعد تیغهی فکش رو بوسید. قصد داشت تمام قسمتهای بدن بهشتی زیرش رو با لبهاش عبادت کنه و جیسونگ از این برخورد به هیچ عنوان بدش نمیاومد.
- تو یک تیکه از پازل زندگیم نیستی مینهو، تو صفحهای هستی که تیکههای گم شدهی این پازل رو دور هم جمع کردی... راضی شدی؟
لبهاش رو روی پوست خیس و سفیدش تا سینهاش کشید و جایی رو که اثری از دندونهاش روش باقی مونده بود، یکبار دیگه هم بوسه زد. بدون بالا آوردن صورتش در همون حال جوابش رو داد.
- بیشتر...
جیسونگ به موهای پسر چنگ زد و در حالی که با بیتابی گودی به کمرش میانداخت، لبش رو از فشار دندونهاش آزاد کرد و کلماتی رو که بدون کنترل به ذهنش میرسید، به زبون آورد.
- وقتی بهت نگاه میکنم، نمیتونم به این فکر نکنم که تو چقدر فوقالعادهای. چقدر زیبا و بینقصی و من چقدر به تو، توی زندگیم نیاز دارم.
مینهو با بدجنسی سرش رو پایین تر برد و زبونش رو روی شکم چند تیکه و سفتش کشید. پایین تنهی پسر زیبای زیرش هنوز از کام کثیف بود اما مینهو بیتوجه بهش عضوش رو توی دستش گرفت و قبل از اینکه اون رو وارد دهنش کنه، به چشمهای نیمه باز جیسونگ خیره شد.
- ادامه بده!
جیسونگ یکی از پاهاش رو بالا آورد تا لرزش بدنش کمتر بشه و سعی کرد از بین نفسهایی که هربار با لمس لبهاش تندتر میشد، حرف بزنه هرچند زبونی که با شیطنت روی کلاهکش حرکت میداد، کار رو براش غیرممکن میکرد.
- اگه لازم باشه... آه کل دنیا رو برای تو فدا میکنم، فقط تو همینجوری که به من نگاه میکنی، نگاه کن و بخند.
لبخند بزرگی که روی لبهاش نشست رو نمیتونست کنترل کنه. زبونش رو بیشتر بیرون داد تا عضو نه چندان کوچیک دوست پسرش رو وارد دهنش کنه. نسبت به اولین بار توی این کار خیلی بهتر شد. ساعتها تمرین کردن روی خیار و دیلدویی که با خجالت گرفته بود، کاملا ارزشش رو داشت.
پای جیسونگ رو بالاتر داد و درحالی که با دست دیگه هنوز انتهای عضوش رو پمپ میکرد، زبونش رو دورانی روی کلاهکش چرخوند. تمام تلاشهاش برای بالا نرفتن صداش از یک حدی، بیفایده بود. مینهو کاملا میدونست که جیسونگ روی چه قسمتی از بدنش حساسه و کجا لذت بیشتری بهش میده و روی همون نقاط تمرکز میکرد. حرکت زبون و لبهای مینهو روی عضوش هماهنگ با نالههای بلندی بود که از دهنش خارج میشدن. ملحفهی کثیف رو بین انگشتهاش فشرد و باسنش رو بالاتر داد تا عمیقتر وارد دهن پسر کوچیکتر بشه.

ESTÁS LEYENDO
My Boyfie Is A Killer
Fanfictiongenre: Crime, Fluff, Smut, Comedy اسم من هان جیسونگه، مأمور ویژهی بخش میدانی پلیس مخفی کره که هیچ مأموریت نیمهکارهای داخل پروندهام ندارم. بقیه من رو یک پسر وسواسی، بداخلاق و جدی میدونن اما از نظر خودم من فقط پایبند به قوانینم چون قوانین آدم رو...