عصر امروز تیمارستان توی شلوغ ترین حالت خودش بود. همه ی اتاقا پر بود از کاغذ و پرونده های جدید و قدیمی که باید مرتب و بایگانی میشدن.
بکهیون بر خلاف بقیهی پرستارا و دکترای بخشش در حال مرتب کردن کمد داروها بود. قرص هارو تک به تک چک می کرد و اونایی که بلااستفاده و تاریخ گذشته بودن رو توی آشغالا می ریخت.
+دکتر بیون پرونده بیمارایی که برای خودتونن رو بزارم روی میزتون؟
بکهیون بدون اینکه برگرده و به پرستار نگاه کنه جواب داد:
_اره! ممنون.
دوست داشت که پرستار خودش مرتب کردن پرونده هاشو به عهده بگیره ولی بدش نمیومد نگاهی بهشون بندازه. اون پرونده های پزشکی مربوط به بیمارای خیلی قدیمیش بود که تقریبا هیچ کدومشون الان توی تیمارستان بستری نبودن. بکهیون با تک تک اون ادما خاطره داشت و اونارو به حافظش سپرده بود.
در کمد رو بست و خاکی که روی روپوشش نشسته بود رو پاک کرد. پشت میز نشست و بلافاصله یکی از پرستارا چایی داغی جلوش گذاشت.
سرشو بلند کرد و با لبخند عمیق دختر مواجه شد:
+تقدیم با عشق دکتر بیون...بخورید تا خستگیتون در بره!
بلافاصله نیشخند زد و به چاییش نگاه کرد. تقدیم با عشق؟
این جمله رو فقط و فقط از زبون چانیول شنیده بود و عادت نداشت که کسی با عشق چیزی رو جلوش بزاره._اسمرمز یکی دیگه رو برندار!
آروم و زیر لب گفت و دختر پرستار توی شلوغی اتاق متوجه حرفش نشد:
+چیزی گفتید دکتر؟
بکهیون دوباره نگاهش کرد و با لبخند سرشو به دوطرف تکون داد:
_هیچی...ممنون بابت چایی!
پرونده های انبار شده روی میز رو جلو کشید و تک به تک بازشون کرد. بر اساس زمان بستری بیمارا اونارو برای بایگانی طبقه بندی می کرد. مهر ترخیص بیمارستان مارشال پای تمام پرونده های روی میز بود. جز یکیشون...
نگاهشو پایین تر اوورد و با دیدن اسم روی پرونده چشماش برق زد.
"پارک چانیول"
به خاطر فراری بودنش هیچ مهر و امضا و تاییدی پای پروندش نبود. بلکه ظاهرا پرونده ی پزشکی و روند درمانش باز بود ، انگاری که چانیول هنوزم روی تخت دوازده خوابیده و کتاب به دست به یه نقطه زل زده.
نام:پارک چانیول
متولد:یک آپریل ۱۸۹۱بکهیون خواست سراغ خوندن تاریخ دقیق بستری و ترخیص بره ولی روز تولد چانیول توجهشو جلب کرد.
اول آپریل؟
صبح امروز قبل از در اومدن از خونه تاریخ روز رو از چانیول پرسیده بود و اون با کمی مکث گفت که امروز اول آپریله.
BẠN ĐANG ĐỌC
OROBANCHE
Fanfiction[OROBANCHE] [اوروبانچ][درحال آپ] ۱۹۲۰،لندن انگلستان؛ هویت قاتل فاحشه تا ابد مثل یک راز توی تاریخ باقی میمونه. هیچکس متوجه نشد اون نوشته ها متعلق به کیه یا دلیل کشتن زن های فاحشه چی بود؟ کابوس مردم لندن پایانی داشت یا نه؟ 𖥔 ִ ་ ָ࣪ 𓂃 𓂃 ۪ بیون بک...