آدرس دیلیمه گایز،بیاید عضو شید🤑
https://t.me/ethereal_skyy
چشماش قصد نداشتن سنگینی خواب رو از روی پلکاش بردارن. صداهای اطراف به خوبی به گوشاش می رسید ولی چشماش توان باز شدن و نگاه کردن به دلیل سر و صدا رو نداشت.
مغزش هنوز وجود یه آدم جدید توی خونه رو درک نکرده بود و به تنهایی بلند شدن عادت داشت. مدام توی خواب از خودش می پرسید دلیل این سر و صدا چیه؟دوباره همسایه ها داشتن وسایل رو با شلوغی جابه جا می کردن یا چی؟
ولی بعد از چند لحظه یادش افتاد "چانیول"توی خونشه.
به سختی چشماشو باز کرد و به رو به روش نگاه کرد ولی ظاهرا سر و صدا از آشپز خونه می اومد.
بدنش سخت کوفته بود. با زحمت بلند شد و روی تخت نشست. سرش سنگینی می کرد و چشماش هنوز تار می دید.
عادت داشت بلافاصله بعد از بیدار شدن به ساعت دیواری رو به روش نگاه کنه.
عقربه ی کوچیک ساعت روی عدد نه وایساده بود. بکهیون چند لحظه مکث کرد. ساعت نه بود و اون هنوز توی تختش بود. تیمارستان؟!دیر کرده بود؟!
+وای نه!دیرم شده!
البته نمیشد اسمشو دیر کردن گذاشت چون بکهیون همین حالاهم دو ساعت از ساعت اصلیش تاخیر داشت.
و دو ساعت برای دکتر بکهیون همیشه منظم خیلی زیاد بود.حالا کامل بیدار شده بود و خواب کم کم از سرش می پرید. خوب به دور و اطراف تختش نگاه کرد و حس کرد توی خونه ی خودش بیدار نشده. بر خلاف همیشه که زمین پر بود از وسایل و لباس و اشغالای اضافی حالا هیچی روی زمین نبود.
در کمداش مرتب بسته شده بود و وسایلش منظم روی میز آینه دارش چیده شده بود. خونه ی کوچیکش یه بوی خوبی می داد. نمی دونست دقیقا چه بویی ، شاید بوی زندگی و تمیزی.
+چانیول!
با صدای بلند پسر رو از توی آشپزخونه صدا زد. چند لحظه بعد چانیول همونطور که دستای خیسشو روی پیراهن سفیدش می کشید جلوی تخت بکهیون وایساد:
_بیدار شدی؟ میدونم سر و صدا خیلی زیاد بود، معذرت میخوام نذاشتم بخوابی!
موهای چانیول نمدار بود و نشون دهنده ی این بود که صبح زود حموم رفته و خودشو حسابی تمیز کرده.
بکهیون برای اولین بار می دید که صورت چانیول رنگ داره. گونه هاش سرخ شده بودن و لباش به نسبت روزای دیگه رنگ داشتن.
همونطور که ظاهرشو بررسی می کرد گفت:
+نه...بیدارم نکردی...
بعد با کلافگی و صدای بلند تری ادامه داد:
+البته چرا بیدارم نکردی؟! ساعتو ببین! من الان باید توی بخش میبودم. گفتم که اگر زود بیدار شدی منم بیدار کن! خیلی دیرمه!
YOU ARE READING
OROBANCHE
Fanfiction[OROBANCHE] [اوروبانچ][درحال آپ] ۱۹۲۰،لندن انگلستان؛ هویت قاتل فاحشه تا ابد مثل یک راز توی تاریخ باقی میمونه. هیچکس متوجه نشد اون نوشته ها متعلق به کیه یا دلیل کشتن زن های فاحشه چی بود؟ کابوس مردم لندن پایانی داشت یا نه؟ 𖥔 ִ ་ ָ࣪ 𓂃 𓂃 ۪ بیون بک...