8.شکر تلخیه من

128 32 16
                                    

[هشت ژانویه سال ۱۹۲۰]

صدای آروم در به گوشش رسید و بلافاصله‌ در دستشویی رو باز کرد. چانیول آروم داخل شد و انگشت اشارشو به نشونه ی سکوت روی لبش گذاشت.

بکهیون منتظر شد تا در دستشویی رو ببنده و بعد حرف بزنه.

+مطمعنی همه خواب بودن؟

چانیول از در فاصله گرفت و با فاصله رو به روی بکهیون وایساد. زمزمه وار گفت:

_ظاهرا که خواب بودن. دو تا از پرستارا هم تازه رفتن.

بکهیون سرشو تکون داد و نفس عمیقی کشید. چانیول به وضوح می تونست اضطراب رو توی چشماش ببینه.
البته حق رو به بکهیون می داد؛چون فراری دادن یه بیمار از تیمارستان، احمقانه ترین کاری هست که یه دکتر میتونه انجام بده.

+چانیول داریم طبق چیزی که تو گفتی پیش میریم،اگر خطا بره...

چانیول نذاشت حرفشو ادامه بده و با قاطعیت گفت:

_خطا نمیره بکهیون! فقط بیا یه بار دیگه باهم مرور کنیم تا یادم نره دقیقا باید چیکار کنم.

بکهیون می‌خواست اضطرابشو نادیده بگیره. ولی مدام چهره‌ی عصبانی و سرزنشگر دکتر مارشال جلوی چشماش می اومد و حالشو بدتر می کرد...نکنه دکتر مارشال از خطاش بو ببره و اونو اخراج کنه؟
البته اخراج شدن در برابر از دست دادن ابرو و اعتبار شغلیش توی تیمارستان مارشال هیچ بود.

+خوب گوش کن چانیول! اینجوریه که تو اومدی و به من گفتی که آب سرویس بخش خرابه. فشار آب کمه یا هر چی! دلیلش اونقدر مهم نیست.

چانیول با دقت بهش گوش می داد و بکهیون کاملا حس می کرد که اون پسر نسبت به خودش خیلی آروم تره و استرس نداره.

+من تورو همراه خودم میبرم پایین تا بتونی از سرویس عمومی تیمارستان استفاده کنی تا دوباره برگردونمت بخش خودت. تو داخل یکی از دستشوییا میشی و درو میبندی. من باید اونجا وایسم و مراقب تو باشم ولی تظاهر میکنم که با یکی قرار دارم و خیلی دیرم شده و از یکی از پرستارای اونجا خواهش میکنم که بعد از رفتنم تو رو به بخش خودت برگردونه. تو طول این مدت من اسمتو مدام صدا میزنم که عجله کنی ولی تو غر میزنی و میگی حالت بده و کارت طول میکشه، فهمیدی؟

چانیول سرشو تکون داد و خودش اینبار ادامه ی نقششونو گفت:

_بعدش تو ازونجا میری داخل اتاق برق و تمام برق های تیمارستان رو دستکاری میکنی. کل تیمارستان تاریک و روشن میشه و باعث همهمه میشه.

بکهیون با لبخند مضطربی سرشو تند تند تکون داد:

+درسته!

_بعدش من میام بیرون و مستقیم میرم سمت در خروج تا برم سراغ نگهبانی ،آقای...آقای...وای اسمش..

OROBANCHEHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin