12.دسامبر

115 30 23
                                    

دکمه های پیراهن سفیدشو آروم بست به خودش از توی آینه نگاه کرد. کراوات مشکیشو برداشت و دور گردنش بست و تنظیمش کرد، ولی هر کاری که می کرد دوباره کج و نامنظم وایمیستاد. زیاد لباس های رسمی نمی پوشید و بستن کراوات و پوشیدن کت و شلوار مشکی براش کمی جدید بود.

شلوارشو بالا کشید و کمربندشو دور کمرش سفت کرد.

چانیول همونطور که کت مشکی رنگشو دست گرفته بود از اتاق بیرون اومد. بکهیون می‌خواست صبح خیلی زود از خونه بزنه بیرون تا به جلسه امروزشون برسه. قصد نداشت چانیول رو بیدار کنه ولی اون زودتر از خودش بیدار شده بود و توی آماده شدن به بکهیون کمک می کرد. اول از همه براش صبحونه آماده کرده بود و بعد لباساشو تک به تک اتو کرده بود. بکهیون واقعا نیازی به اتو کردن نمی دید ولی چانیول با ظرافت و حساسیت تمام لباساشو صاف کرده بود.

+اینم از کتت!

با دیدن بکهیون توی بلیز سفید و شلوار مشکی اتو کشیدش لبخند زد:

+عا...چه خوشتیپ شدی!

بکهیون از توی آینه بهش لبخند زد:

_ممنون...به لباسای رسمی عادت ندارم.ترجیح میدادم کت همیشگیمو بپوشم!

چانیول کت رو صاف روی تخت گذاشت و پشت سرش جلوی آینه وایساد.

+الان عالی شدی! بکهیون لباس های آدما تاثیر مستقیمی روی شخصیت اونا داره. توی این لباس شبیه یه مدیر عامل خیلی مقتدر و جدی شدی.

بکهیون اخم نمایشی کرد و لباشو کج کرد:

_ولی من که جدی و بد اخلاق نیستم!

چانیول دستشو روی شونش گذاشت و از پشت روی صورتش خم شد:

+ولی امروز جدی و بداخلاق باش! اون بازرسه هم امروز هست؟

بکهیون می دونست چانیول داره در مورد کریستوفر می پرسه. توی این چند روز مدام ازش سوال می پرسید و بعدش با اخم تو فکر می رفت.

_ژاک؟طبیعتا باید باشه، خیر سرش مسئول پروندس.

+باهاش حرف نزن! حتی نگاهشم نکن!

بکهیون با اخم برگشت و با انگشت اشارش روی پیشونی چانیول ضربه زد:

_بهت گفتم بحث کریستوفر رو ببند!

چانیول نچی کرد و انگشتشو از پیشونیش کنار زد.

نگاهش به کراوات بکهیون که خیلی ناوارد دور گردنش بسته شده بود افتاد.

+این چه وضع کراوات بستنه؟!

بکهیون با خنده به کراواتش نگاه کرد تا چانیول براش باز کنه و دوباره ببنده.

+آقای دکتر هنوز بلد نیست کراوات ببنده!

بکهیون با غرغرای چانیول فقط می خندید. از صبح هزار بار بهش تیکه انداخته بود که آقای دکتر نباید لباسای چروک بپوشه! آقای دکتر جوراباشو برعکس پوشیده، کفشاش خاکی و کثیفه! آقای دکتر بلند نیست کراوات ببنده.

OROBANCHEWhere stories live. Discover now