23.قرمز مثل خون

116 25 55
                                    

🔞🚫



روی تخت نشسته بود و پاهاشو مدام تکون می داد.
دستاشو از عصبانیت توی هم قفل کرده بود و به سرزنش های خیلی آروم و خونسرد بکهیون از پشت در بسته اتاق گوش می داد.

+نتیجه گرفتم که بازیگری من خیلی بهتر از توعه چانیول!

چانیول سرشو با عصبانیت بلند کرد و تقریبا فریاد زد:

_ولی اون احمق حق نداشت جلوی چشمای من خیلی صریح و راحت بهت بگه عزیزم!

بکهیون دوباره با لحن ارومی گفت:

+هرچی...اگر می گرفت و جلوی تمام آدمای درمانگاه منو می بوسید و بهم ابراز علاقه می کرد تو حق نداشتی واکنشی نشون بدی!

چانیول چشماشو به در درشت کرد و داد زد:

_بکهیون!!!

+داد نزن عزیزم!

چانیول نفسای بلند و عصبی می کشید.

_اون عوضی رو میکشم! کافیه فقط یک بار دیگه بخواد بهت نگاه کنه!

بکهیون تکخند حرصی زد و گفت:

+تو واقعا داشتی گند میزدی! به جای اینکه تظاهر کنی دوستمی و هیچ چیز خاصی بینمون نیست جوری رفتار کردی که همه ی درمانگاه فهمیدن چخبره!

_انقدر بزرگش نکن!

بکهیون به محض در اومدن از در درمانگاه تا الان سرزنشش کرده بود و لحن خونسرد و ارومش چانیول رو آزار می داد.

_میشه بیای بیرون؟!داری اون تو چیکار میکنی؟

بکهیون نزدیک یک ربع میشد که خودشو پشت در اتاق پنهون کرده بود و چانیول هیچ تصوری نداشت که داره چیکار میکنه. فقط بعضی اوقات صدای برداشتن وسایل و باز و بسته شدن شیر آب به گوشش می رسید.

+صبر کن!

چانیول با کلافگی از روی تخت بلند شد و جلوی در وایساد. بکهیون خیلی بهش تاکید کرده بود که وارد اتاق نشه.

_میخوام بیام تو بکهیون! کلافم کردی...

بکهیون با فریاد عصبی گفت:

+درو باز کنی قول میدم تا شب باهات حرف نزنم!

چانیول سرشو روی در کوبید و دستشو روی دستگیره ی در نگه داشت. تا شب؟ اون حتی تحمل بی توجهی از جانب بکهیون برای یک ساعت هم نداشت.

+برو بشین روی تخت...

چانیول نفسشو بیرون داد و روی تخت برگشت و منتظر شد تا هرچی سریع تر در روبه روش باز بشه.

چند لحظه بعد بکهیون درو باز کرد و چانیول سریع سرشو بالا گرفت. اولین چیزی که توجهشو جلب کرد پاهای بدون پوشش بکهیون و کفش پاشنه بلند قرمز رنگش بود.

آروم نگاهشو بالا اوورد و به شورت گیپور قرمز رنگی رسید که به سختی تونسته بود عضوشو زیرش پنهون کنه.

OROBANCHENơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ