_ اخخخخخخخ
عقب عقب رفت و کوبیده شد تو دیوار.حدود پونصد صفحه محکم خورده بود تو سرش و سرش کوبیده شده بود به دیوار.
فک کنم مرد!
اروم رفتم طرفش.
+هوی مستر مالیک زنده ای هنوز؟؟؟؟
+الوووو.مردی؟؟؟؟
اروم دستمو گذاشتم رو سرش که صدای دادش همه جارو پر کرد.کف دستم به اضافه ی موهای خودش یه دست قرمز شده بود.همون موقع نایل دوید بیرون از کلاس.
_ یا حضرت اجیل شب عید.زندس؟؟؟؟
دهنمو باز کردم حرف بزنم که زین ناله کرد ودستشو روی سرش گذاشت.
_ اخخخخخخخ سرم.این دیگه چی بود؟؟؟
چشماشو باز کرد و منو بالا سرش دید.یهو نوع نگاهش به طرز وحشتناکی عوض شد جوریکه به جرعت میتونم بگم گرخیدم.
_ تووووووو؟؟؟؟
دستشو گذاشت رو سرش و خواست بلند شه که دوباره خورد زمین.
+داری اشتباه میکنی مستر مالیک.
نایل کم مونده بود گریه کنه.بشدت ترسیده بود.اروم هولش دادم سمت اتاق مدیر.
+نایل برو اقای جانسونو خبر کن.سریع
برگشتم سمت زین .همونطور که سعی میکرد بلند شه گفت:من...تورو....میکش....
اوپس!!!خورد زمین....
دوباره سعی کرد بلند شه
_اره...من...تورو... میک....
+ باشه منو بعدا بکش.فعلا بشین.
یه دندگی و لجبازیش به کار اینکه میترسیدم بهش دست بزنم از همه بدتر بود .یه حسی بهم میگفت "نباید بهش بیشتر از این نزدیک بشی،برات خطرناکه"
مونده بودم چیکار کنم که یهو....
+او مای گاد زینیییییییی
وای خدا همین دخترارو کم داشتیم.بعد از چند دقیقه اقای جانسون با نایل و استایلینسونا بدو بدو اومدن.اقای جانسون زینو بلند کرد که ببرش بیمارستان.خواستم برگردم سرکلاس که صدام زد.
_اممم.پین
+بله اقای جانسون؟؟؟؟
_شما سه نفر هم با من بیاین.من باید برگردم مدرسه . استایلز و تاملینسون تو ماشینن.بجنب حال زین بده.
+اما....
_ بجنب دیگه
سرمو تکون دادم و پشت سر مدیر به سمت پارکینگ دویدم.توی بیمارستان سر زین بخیه خورد و بی هوش بود. روی صندلی ها تنها نشسته بودم و زانو هامو بغل کرده بودم.وای خدا زین حتما منو میکشه.چیکار کنم؟!؟!واااای استایلینسونا چی؟؟؟؟
یهو دیدم اومدن رو صندلی رو به روم نشستن.تاملینسون جفتشو بغل کرده بود و از چشمای جفتشون معلوم بود گریه کردن.استایلز همون طور که سرشو روی شونه ی تاملینسون گذاشته بود زیر لب گفت:میکشمت پین...زندت نمیزارم...کاری میکنم هر روز ارزوی مرگ کنی.
+ولی...ولی کار من نبود.
تاملینسون داد زد:خفه شو....همه چی تقصیر توعه.منتظر مرگت بمون....
سرمو انداختم پایین.داشتم میمردم از ترس. قیافه ی جک همش تو ذهنم بود.جک بخاطر اینکه تو کتاب استایلز نوشته ببود" You're a Bitch" سه روز مدرسه نیومد.بعدم که اومدن انقد کتک خورده بود که شصت درصد بینایی چشم چپشو از دست داده بود.با ترس اومد مدرسه پروندشو گرفت و رفت.دیگه داشت گریم میگرفت که گفتن زین به هوش اومده و اون دوتا حمله کردن سمت در اتاق.میخواستم منتظر بمونم ولی ترسیدم سه تایی بریزن سرم.
من....من نمیخوام مثله جک بشم...
اروم از بیمارستان زدم بیرون و به سمت مدرسه راه افتادم.به محض اینکه وارد شدم نایل پرید جلوم.
_ چیشد؟؟ببین...لیام...من...من شرمندم....ببخشید....باید میگفتم کار منه
+اووو نایل چرا داری گریه میکنی؟؟
چشمای ابی رنگش تیره شده بودن و قیافش به شدت معصوم شده بود.
_ لیام....من....
+نه نایل تقصیر تو نیس...من درو باز کردم...بیا بریم سر کلاس
بعد از مدرسه کولمو برداشتم و به سمت محل کارم راه افتادم.روز مضخرفی بود امیدوارم مضخرف تر نشه...
سرم پایین بود که چند تا کفش دیدم...
سرمو بلند کردم دیدم مالیک و استایلینسونا وایسادن جلوم.
مالیک:اخیییی چیشد چرا نموندی بیمارستان؟؟؟
+ من... من...نه... من...
از ترس نمیتونستم حرف بزنم.
استایلینسونا اومدن سمت من.با هر قدم اونا من میرفتم عقب.گریم گرفته بود.اشکام پشت سر هم میریختن.
+نه...نه...بب....ببخشید...زین...هری...لویی...نه...من...اخخخخخ
لویی با میله ی دستش محکم کوبوند تو کمرم.
افتادم زمین و اون سه تا با لگد بهم ضربه میزدن.تا خواستم صورتمو بگیرم کفش فوتبال زین به دماغم خورد.صدای دادم بلند شد.دیگه دردی رو حس نمیکردم.فقط احساس خستگی داشتم.چشمامو بستم و سرمو روی زمین گذاشتم.اخرین صدایی که شنیدم صدای یه مرد بود
_ هی... شماها دارین چیکار میکنین؟؟؟
بعدشم صدای دویدن...
فعلا نمیتونم به این چیزا فکر کنم.خیلی خستم...➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
خبببب.شرمنده که دیر شد
اینو باید دیروز میفرستادم
اخییی لیام کتک خورد...
خودم دلم براش سوخت
ESTÁS LEYENDO
Fucking School[complete]
Fanfic+لی من...من متاسفم _متاسفی؟؟؟زین تو میفهمی چی داری میگی...تو و اون دوتا دوست گیت زندگی منو نابود کردین...از اینجا گمشو +باشه قبوله ولی صبر کن فقط یه سوال میپرسم و اگه جوابش منفی باشه واسه همیشه میرم...تو...منو هنوز دوس داری؟؟؟ _نه +نه؟ _نه زین سرشو...