part 29 (last part)

4.7K 454 84
                                    

چند هفته بعد این من بودم که توی خونم _ که فقط چنتا خیابون با کمبریج فاصله داره_ توی بغل دوست پسر محبوبم لم دادم و لبخند میزنم

همه چی توی بهترین وضعیتش بود
درسته که نایل نتونسته بود باهاشون بیاد ولی تمام مدت در تماسیم...

و درباره ی "هری و لویی"
اونا هم باهامون اومدن تا تنها نمونیم...

L : ...کصشره...شماها منو بزور اوردین
Z : ...هیسسس خفه شو لو
لیام خندشو کنترل کرد:درسته که لویی خیلی غر میزنه و با هری شنبه شب ها ، آپارتمانو روی سرشون میذارن...ولی همسایه های فوق العاده این...

و من...لیام جیمز پین...یکی از خوش شانس ترین و خوشبخت ترین ادمای دنیام

دروغه اگه بگم دیگه مشکلات تموم شد و ما به خوبی و خوشی زندگی کردیم چون مشکلات همیشه هستن و ما هنوز اول راهیم
و ما _ینی من و زین_ ازشون میگذریم و همیشه باهم میمونیم...
و اوه گادنس! من عاشق این پسر دیوونه و جذابم...

لیام اخرین جمله رو با صدای اروم تر خوند و آیپدشو روی زانوهاش گذاشت سعی کرد لبخند بزنه
L : بولشیت بود

از جاش بلند شد و رفت توی اشپزخونه ولی هری بدون توجه به زین با لبخند گنده ی مخصوص خودشو طرف لیام پرت کرد و محکم بغلش کرد
H :لیامممم تو بهترینیییی

لویی با بطری ابجو ی محبوبش از اشپزخونه خارج شد:نخیرم کصشر بود . من میتونستم این زمانی رو که گذاشتم تا شرو ورای تورو گوش میدم روی بفاک دادن هری تمرکز کنم و بدن فوق العادشو زیرم داشته باشم.فاک یو بوی!

هری با اخم گفت:خفه شو لو...توام به حرفش گوش نده.این کتاب بی نظیره و تو میتونی چاپش کنی.مطمئنم کلی فروش میره...

***

چند مین بعد وقتی لری به طبقه ی خودشون برگشتن لیام توی بغل زین نشسته بود و با عشق همو میبوسیدن.

هیچ چیز دروغ نبود.لیام خوشحال بود و زندگی ای رو داشت که هیچوقت فکرشو نمیکرد
و همینطور دلسوزیای هری _درک کردنای نایل_عشق زین و حتی بداخلاقی های لویی چیزایی بودن که هر ثانیه خوشبخت بودن لیامو بهش یاد اوری میکردن...

اونا کنار هم خوشبخت بودن و خب...چی میتونه براشون ازین بهتر باشه؟!

یهویی تموم شد شکه شدین نه؟!😅

خب به هر حال این اخر داستان زیام ماین بود...
بعضیا گفتن تخمی تمومش کردم بعضیام دوسش داشتن امیدوارم شما خوشتون اومده باشه ^-^

خیلی خیلی مرسی که دنبالش کردین مرسی واسه ریدینگ لیستا و ووت ها و کامنتا
میدونم خیلی نویسنده ی فاکی ای بودم و دیر آپ میکردم ولی شما صبوری کردین...
در کل مرسی که تحملم کردین ×.×

دلم برای دوقطبی بودنای لیام و اخلاقی تخمی لویی تنگ میشه😭

بازم مرسی که بودین گایز عاشقونم😉❤

Fucking School[complete]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt