part 11

4.3K 501 69
                                    

در کلاسو باز کردم و رفتم تو.همه با دیدن من ساکت شدن.
+نگفته بودی تو بهترین منطقه ی لندن خونه داری ببینم تنهایی خریدیش؟
با این حرف استایلز همه زدن زیر خنده.سرم گیج رفت و عقب عقب رفتم.خوردم به در کلاس.به زین نگاه کردم که قهقهه میزد.چشمام خیس شد و اشکام ریخت.
+نباید به بقیه میگفتم چه خونه ی دوبلکسی داری پینو؟
_زین تو...تو...
خدای من...میدونستم...میدونستم این اتفاق میوفته.یکی از کنارم رد شد و محکم بهم تنه زد.
دوست دختر زین...
رفت نشست رو پای زین و با نیشخند نگام کرد.
بلند گریه کردم که حس کردم پرت شدم...
چشمامو باز کردم.به خودم که روی زمین نشسته بودم نگاه کردم.
همش خواب بود...کابوس بود...همش خواب بود لیام...
بغض کردم و برای بار هزارم گریه کردم.سرمو گذاشتم رو زانوهام.سرم گیج میرفت.صدای بوق یه ماشین توی خونه پیچید.تعجب کردم ک.اینجا هیچکس ماشین نداره پس...
رفتم بیرون و ماشین نایلو دیدم.واقعا از دیدنش خوشحال شدم.قلبم تندتند میزد.سریع برگشتم تو خونه و لباسامو عوض کردم و وسایلمو جمع کردم.دویدم بیرون و سوار ماشینش شدم.
_نایلللللللللل
ماشینو روشن کرد.
+صبح توام بخیر عزیزم. اره مرسی منم خوبم...منم دلم برات تنگ شده بود.
خندیدم.
_همونا که تو گفتی.
خندید.
+دیروز که نبودم چیزیو از دست دادم؟
اوه.
باید بگم؟
نه امادگیشو ندارم.خودش سرکلاس میفهمه دیگه.دوباره استرس گرفتم.
+لیام؟اتفاقی افتاده؟
_نه...چیزیو از دست ندادی.
شونه هامو انداختم بالا.
+اوکی.
توی پارکینگ پارک کرد.
_مرسی.
+کاری نکردم.
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم توی سالن.قلبم توی دهنم بود.کم مونده بود بزنم زیر گریه.نایل در کلاسو باز کرد...
چشمامو بستم.همه داشتن حرف میزدن.انگار هیچکس حواسش به من نبود.از گوشه ی چشم نگاه کردم .یهو همه ساکت شدن و منو نگاه کردن.
تموم شد...
کارم تموم...
+پین؟
چرخیدم و به اقای سالتزمن نگاه کردم.
_اوه...ساری مستر سالتزمن.
سرمو انداختم. رفتم سمت میزم و بی حرف سرجام نشستم.نایل از کنارم رد شد و ریز ریز خندید.به زین نگاه کردم تا شاید چیزی بفهمم...ولی هیچی.
یهو غافلگیرم کرد.
+چیه؟
بدون اینکه بهم نگاه کنه گفت.
_ها؟هیچی‌...
دست و پامو گم کردم.بهم نگاه کردو یه ابروشو داد بالا.
+بخاطر هیچی نیم ساعته بهم زل زدی؟
_من....من متاسفم.
یذره نگام کرد بعد شونه هاشو انداخت بالا و دوباره به روبه روش زل زد.ینی زین به کسی نگفته؟البته به هرکی نگه با استایلینسونا میگه...بهشون نگاه کردم.اصلا به من توجه نمیکردن.صاف نشستم که زین خیلی عادی یه کاغذ گذاشت جلوم.یاد دفعه ی قبل افتادم.بازش کنم؟اب دهنمو قورت دادم.اروم کاغذو باز کردم.
"چته؟"
فقط همین بود.خودکارمو برداشتم.
"هیچی"
کاغذو گذاشتم جلوش.نگاش کرد و یه بروشو داد بالا.شروع کرد نوشتن و کاغذو بهم برگردوند.
"حواسمو پرت میکنی"
اوه.
"ببخشید"
وقتی کاغذو خوند پارش کرد و ریختش رو میز.
+دوباره که بهم زل زدی
از بین دندوناش گفت.سریع چرخیدم.کلاس تموم شد و نایل اومد سرمیزم.به زین چپ چپ نگاه کرد.اروم گفت:چتون بود شما دوتا سرکلاس...
-هیچی...
چشماشو ریز کرد و نگام کرد ولی بعدش ولم کرد و رفت.
از سر میز بلند شدم.به زین نگاه کردم که داشت با تاملینسون حرف میزد و استایلز بی قرار بود.به طرف در کلاس رفتم که صدای استایلزو شنیدم.
+خب دیگه بسه تومو
بعدم صدای خنده ی زین...
استایلز یقیه ی تیشرت راه راه تاملینسونو گرفته بودو به سرعت از کنارم رد شدن.شونه هامو انداختم بالا و قدم زنان از کلاس و بعدش سالن خارج شدم.به سمت دستشویی رفتم.تو راه رو ها اروم قدم زدم تا رسیدم به دستشویی درشو باز کردم و...
_اخه وسط دستشویی؟شمادوتا خسته نشدین؟
تامبینسون که به دیوار تکیه داده بود گفت:پس کجا؟وسط کلاس؟
استایلز با کف دستش محکم به باسن دوست پسرش ضربه زد و تاملینسون ناله کرد.در دستشویی رو بستم.یادم افتاد ته سالن یه دستشویی داریم که هیچکس ازش استفاده نمیکنه.سرعت قدمامو بیشتر کردم.رسیدم ته سالن.زین اونجا وایساده بود.رفتم طرف دستشویی.
+درو باز نکن.
اهمیت ندادم و درو باز کردم.شت...
با دیدن دختره و پسره یه لحظه یاد زین و دوست دخترش تو مهمونی افتادم.درو کوبیدم.
+من که گفتم باز نکن.
یه پک دیگه به سیگارش زد.لبامو جمع کردم.نمیتونستم چیزی بگم.چشماشو چرخوند.ته سیگارشو انداخت بین وسایل ته سالن که استفاده نمیشدن.از کنارم رد شد و رفت.چرخیدم و رفتنشو نگاه کردم.اون خیلیییی جذابه و مثه مدلا راه میره.تعجب کردی لیام پین درون؟؟؟؟اون معرکسسسسس.اون حرومزاده محشرهههههه.
چشمام گرد شد.من گفتم حرومزاده؟؟؟نهههههه.وات د فاک؟ من الان گفتم فاک؟من گفتم فاک؟نگفتم...گفتم؟اره؟؟؟؟اره؟؟؟؟
داد زدم:من هیچوقت اون کلمه رو نمیگم.
یکی دستشو گذاشت رو شونم.چرخیدم طرفش.
_من نگفتم فاک باهام بحث نکن.
به صورت متعجب نایل نگاه کردم.
+لیام؟خوبی؟داری با خودت دعوا میکنی؟
بهش پریدم‌.
_من هیچوقت باتو دعوا نمیکنم.
چشمای ابی اسمونیش زده بود بیرون از تعجب.
+من...من گفتم با خود...
دست به سینه وایسادم.
+تو الان نباید سر کلاس ریاضی باشی؟
+کلاسمممم لیاممممممم.
دوید طرف کلاسش.وایسا ببینم...اگه اون کلاس داره...پس منم دارمممممم.دویدم.فاک تو چته لیام؟من دوباره تکرارش کردم...من دوباره گفتم فاک؟؟؟خفه شو معلومه که نگفتم...
در کلاسو باز کردم.
_های اقای والتر.روزتون بخیر.
+پین...کجا بودی؟
دستامو جلوم قفل کردم.
_اممممم...چیزگاه...
+چیزگاه؟
بگو دیگه لیام...
_اره...ااااا...اها...ازمایشگاه.
+ولی در ازمایشگاه که قفله.
چشماشو ریز کرد.هی تو معلم محبوبمی اینجوری نکن.
_همون دیگه...داشتم دنبال کلیدش میگشتم.
+اها...خب برو بشین.
نشستم سرجام.
+چیزگاه؟؟
به زین که داشت ریز ریز میخندید نگاه کردم.
+اخه چیز گاه؟؟؟؟
سرمو انداختم پایین.خاک تو سرت با این دلیل اوردنات.نگام کرد.
+هی...ناراحت شدی؟اوکی دیگه نمیگم.
نگاش کردم و ناخواسته لبخند زدم.ناراحتی من براش مهمههههههه عرررررررر
+پینو؟
_جونم؟هوم؟چیه؟ینی...بله؟
+نیشتو ببند خیلی ضایس.
خودمو جمع کردم.
_من خوبم...
+میدونم.
_من واقعا خوبم
+اره
_جدی میگم من خوبم
+من که چیزی نگفتم چته؟!
بهش چشم غره رفتم.اخم کرد.کم مونده بود از روی صندلی بیوفتم ولی خودمو نگه داشتم.
چه اخم وحشتناکی‌...
به جلو زل زدم.خب دیگه بسه لیام ولی با جمله ی اقای والتر هنگ کردم.
+خب بچه ها جلسه ی بعد کوییز همین فصلو میگیرم روز خوبی داشته باشین بای.
کتشو برداشت و از کلاس رفت بیرون.ینی چییییی
به نایل نگاه کردم ریز خندید و سرشو انداخت پایین.بعد از چند مین از جاش بلند شد. از کنار میز استایلینسونا رد شد.نگاشون کردم.تاملینسون اخم کرده و بود و استایلز داشت اروم باهاش حرف میزد.شونه هامو انداختم بالا.وسایلمو جمع کردم.از کالج رفتم بیرون و خودمو به کافه رسوندم.
_های اشتون
بهم لبخند زد.
+های لی.چه خبر؟
_هیچی...
لبخند زدم.
_اممممم اقای لانتر کجاس؟
+اومد کارا رو چک کرد و گفت امروز همه چیزو میسپره به خودمون و نمیتونه بیاد و ازین چرت و پرتا.
دستشو تو هوا تکون داد.
_اوکی.
خواستم برم طرف اتاق تا لباسمو عوض کنم که در باز شد.برگشتم سمت در و صدای نازکش تو گوشم پیچید.
+لیامممم.
بهش لبخند زدم.موهاشو داد پشت گوشش و اومد طرفم.اشتون نگامون کرد.
+امممم چرا نمیرین سر یکی از میزا بشینین دوست من؟
بهش لبخند زدم و با چشمام ازش تشکر کردم.نزدیک ترین صندلیو برای دنیل کشیدم جلو و اون نشست روش.
اشتون منو رو گذاشت رو میزمون.اینجا همه چیش گرونه من الان چیکار کنم؟اشتون بهم چشمک زد.دنیل یه بستنی بزرگ سفارش داد.اشتونم بدون اینکه نگام کنه رفت.
+امممم انگار یادش رفت از تو سفارش بگیره...
_امممم نه...بیخیالش.
سعی کردم بخندم.
+اوه.
اوکی فهمیدم گند زدم.هردو ساکت بودیم که اشتون با یه بستنی بزرگ و یه لیوان بزرگ برگشت سمتمون.لیوانو گذاشت جلوم و بستنی رو داد به دنیل.خدای من این نوشیدنی کلی پولشه.یذره ازش خوردم‌.چشمام برق زد.این معرکس.دنیل سکوت بینمونو شکست.
+روز قشنگیه...
_اره
با لبخند حرفشو تایید کردم.لبخند زد.اون دختر شیرینیه.گوشیش زنگ خورد.یکم باهاش حرف زد و قطع کرد.
+اممم لیام یه مشکلی پیش اومده...ناراحت میشی من برم؟
_نه...برو
بغلش کردم.
_میبینمت.
حرفمو تکرار کرد.
+میبینمت.
از کافه رفت بیرون.اشتون اومد پیشم.
+دختر جذابیه
_اوهوم
نگاش کردم.
_اون نوشیدنی...
+ما فقط یکم از مواد استفاده کردیم.فک نکنم اقای والتر پولشونو ازت بگیره.
خندید.منو رو از روی میزمون برداشتم.حس کردم یه چیزی توشه...
بازش کردم و...
خدای من...
اون پول بستنی و نوشیدنی رو گذاشته بود.
هنگ کرده بودم.خدای من این دختر پرستیدنیه.اون...اون...
اشتون لبخند زد.
+دختر معرکه ایه...
سرمو تکون دادم.برگشتم تو اتاق تا لباسامو عوض کنم.
خدای من باورم نمیشه...اون یه فرشته ی مهربونه...

دنیل چه مهربونه😍😍😍

خب نظرتون چی بود بهم بگین 😊

و تشکر ویژه از دوست خوبمون که با عسل نقشه قتلمو کشیدن😂😇

و دوست دیگمون که من عاشقشم ماهور جون😍از همینجا اعلام میکنم زین تاپ فور اور😎😍

همین دیگه دوستتون دارم خیلی خیلی زیاد اندازه بلندی مژه های زین😍😍(اگه زین گرل باشین میدونین ینی اندازه کل دنیا)

Fucking School[complete]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt