part 8

4.2K 523 64
                                    

وقتی سفارش هارو بردن بهشون بدن من هنوزم بهشون زل زد بودم.دختره حتی وقتی میخواست بستنی بخوره از روی پای زین تکون نخورد.
نمیدونم چرا فقط واسه یک ثانیه...فقط یک ثانیه بجای اون بلوندی خودمو دیدم که روی پای زین نشستم و دارم بستنی میخورم
زین داری با من چیکار میکنی...
زین یه چیزی تو گوش دختره گفت و پایینه گوششو بوسید.صدای خنده ی ناز دختره تو کافه پیچید.برگشت و زینو بوسید
ناخواسته چشمامو بستم.خدایا دلم میخواد موهای بلوندشو دور دستم بپیچم و سرشو بگیر زیر ماشین بعدم از روش رد شم
وای خدا دارم بخاطر یه پسر که اصلا از من خوشش نمیاد قاتل زنجیره ای میشم.سرمو تکون دادم تا این فکرای مضخرف از ذهنم بپره.وقتی زین قهوه شو خورد بلند شدن زین حساب کرد و بی توجه به من رفت بیرون
بقیه ی روز اتفاقی نیوفتاد و منم ثانیه شماری میکردم برگردم خونه.درضمن امروز روزی بود که حقوق میگرفتم پس نباید خودمو ناراحت کنم
وقتی از کافه زدم بیرون یه نفس عمیق کشیدم که ماشین نایل جلوی پام ایستاد
+هی لیام
_هی نایل.اینجا چیکار میکنی؟؟؟
+یادته رفته؟؟؟فردا جشنهههههه
قسمت اخرو داد زد.
_اوکی لازم نیس داد بزنی
+به هرحال.بپر بابا باید بریم واست کت وشلوار گیر بیاریم
دستمو بردم که درو باز کنم اما نشد.یهو نایل خم شد و درو به سمت بالا باز کرد.خجالت کشیدم.چندبار دیده بود چجوری درو باز میکنه ولی الان اصلا حواسم نبود.سرمو انداختم پایین
+خببببببببب به نظرم توی یه سویت مشکی ساده فوق العاده میشی
-نمیدونم
نایل عینک افتابیشو روی صورتش درست کرد و راه افتاد.جلوی یه مرکز خرید وایساد
+خب دیگه بسه پیاده شو
خندیدم و دنبال نایل راه افتادم.رفت تویه یه مغازه ی بزرگ که همش کت و شلوار بود بیشترشون شلوغ بودن و طرحای عجیب غریب داشتن(ادرسشو بده هری😂)ولی یکیشون که ته رگال بود چشممو گرفت.کاملا ساده بود
مشکی رنگ با بلوز مردونه سفید و کراوات مشکی.دوسش داشتم ولی مطمئنم حتی اگه کلیه مو هم بفروشم نمیاونم بخرمش.تصمیم گرفتم ولش کنم که نایل اومد
+فوق العادس پسر.ساده و شیک
_میدونم.خب کارت تموم شد بریم؟
+همینو میخوای بخری؟
-چی؟نه...بیخیال نایل داری مسخرم میکنی؟تو میدونی من پول خرید اینو ندارم
نایل بی توجه به من رفت طرف دوستش و چند دقیقه بعد یکی اومد اونو برد
+لیاممممم
_اومدم
نایل یه کاور لباس انداخت تو بغلم
+مبارک باشه داداش
_چی؟؟نه...نایل صب کن
+بیا لیام تو ماشین منتظرتم
ناچار دنبالش راه افتادم و رفتیم تو یه مغازه دیگه
نایل یه جفت کفش ورنی گذاشت جلوم
+هوم؟نگا میکنی؟بپوشش خوب
کفشا دقیقا اندازم بودن
ایندفه خودم حساب کردم و نذاشتم نایل پولشو بده ولی تقریبا نصفه پولم رفت
برگشتیم تو ماشین
_من واقعا ممنونم پسر نمی...
+نمیدونی چجوری برام جبران کنی و اینکه من فوق العادم ولی لیام تو همیشه برادرم بودی نه یه دوست
لبخند زد و جلوی خونه پارک کرد
نایل هیچوقت نیومده تو خونم چون میدونه خجالت میکشم و این واقعا منو خوشحال میکنه...
کاور لباسام و وسایلامو گذاشتم کنار کاناپه و خودمو انداختم روش
چشمامو بستم و خواستم بخوابم چون خیلی خسته بودم
اممممممممم فردا که زین منو ببینه چه اتفاقی میوفته؟؟؟؟
اون دختر بلونده هم باهاشه؟؟؟
اون عوضیا حتما تعجب میکنن
عوضیا؟
خب زین عوضی نیس...اون...اون...
وات د فاک ایز ایت؟(what the fuck is it)
چه مرگته لیام؟معلومه که اونم مثه دوستاش عوضیه
سرمو کوبوندم رو کاناپه
-اخخخخخخخ فاک یو
چشمامو بستم و سعی کردم بخوابم
امروز از ساعت پنج بیدار شدم تصمیم گرفتم درس بخونم
یه لحظه به این فکر کردم‌که چی میشد منم خانواده داشتم میتونستم مثه استایلینسونا یا حتی زین باشم
هرسال خانواده ها کلی پول میدن و پسرشون نمره میگیره بدون اینکه درس بخونه
من از چهارده سالگی خانوادمو توی یه اتیش سوزی از دست دادم و از اون موقع به بعد تنهام
هولی شت...
سریع بلند شدم و اماده شدم
تا ایستگاه اتوبوس دویدم
امروز بخاطر مهمونی کلاسا کنسل شد و من تا عصر بیکارم
رفتم تو کافه...
اقای لانتر مثل همیشه نشسته بود و مگزین تایم میخوند
_های مستر لانتر
+لیام؟
_امممممم اره
+چیزی شده؟
_راستش میشه...من تا عصر اینجا باشم بجای شیفت عصرم؟؟؟
+اره...حتما
_واو...ممنون اقای لانتر
رفتم تو اتاق و لباسامو عوض کردم
کنار اشتون ایستادم
+کی دستتو باز میکنی؟
_امروز...امروز عصر
+عالیه...
_اره
رفتم سمت میزی که تازه پر شده بود و سفارششونو گرفتم
عصر با نایل رفتیم تا گچ دستمو باز کنم و واقعا بعدش احساس سبکی میکردم
نایل برای اولین بار اومد تو خونم تا کمکم کنه اماده شم
مافقط یه ساعت وقت داشتیم تا حاضر شیم
لباسامو پوشیدیم
من فکر کردم اماده ایم ولی نایل یه ساک رو خالی کرد رو کاناپه
منو نشوند روی کاناپه
موهای فرفریمو صاف‌ کرد و داد بالا
یه چیزی روی صورتم ریخت و باعث شد صورتم نرم شه
بهم نگاه کرد و لبخند زد
+باور نکردنیه
_جدا؟
سرشو تکون داد
خودشم اماده شد و از خونه زدیم بیرون
توی ماشین نایل استرس داشتم
مدام دستمو میکشیدم تو موهام و میدادمشون بالا تا خراب نشه(این لیامو تصور کنین😻😻)
بالاخره نایل ماشینو نگه داشت
دستام میلرزید
وارد راه روهای کالج شدیم و...
مای گاد...
فقط یه در بین من و سالن جشنه
+لیام؟
_هوم؟ها؟ینی...بله؟
نایل خندید و به در اشاره کرد
+بازش کن
درو باز کردم و رفتیم تو
از بین جمعیت رد شدیم و یه گوشه وایسادیم
یه صدایی شنیدم
+اون پسره کیه کنار هوران وایساده؟
کاملا طبیعی چرخیدم و به یه جایی نزدیک اون صدا نگاه کردم
یه دختر دقیقا جلوم بود...
و اون صدا...
مال لوییس تاملینسون بود و استایلز رو پاهاش نشسته بود
و اونور ترشون...
زین...
زل زدم بهش
اون محشر شده...
و اون بلوندی روی پاهاش
مگه میشه فراموشش کرد
همون دختری ک بهش زل زده بودم اومد طرفم
اسمش چی بود؟
اها...دنیل
+گایز اون لیام نیس؟
صدای زینو شنیدمو سنگینی نگاهشو حس میکردم
دنیل بهم لبخند زد:واو خیلی عوض شدی
اروم خندیدم:درسته
صدای یه دختر پیچید تو گوشم
+زین؟
+زینننننننن؟
+هی زین با توامممممم
بالاخره داد زد تا زین نگاهش کرد
زین:هوم؟
+وات د فاک زین؟
زین :امممممم هیچی...پری میشه کنارم بشینی؟پام درد گرفت
سرشو انداخت پایین ولی سنگینی نگاهشو حس میکردم
دنیل تندتند حرف میزد ولی من چیزی نمیفهمیدم
ذهنم فقط یه چیزیو داشت
لیام پین زین مالیک رو به خودش جذب کرده

خب خیلی خیلی ببخشید من واتپدم قطع و وصل میشه برا همین اپ نکردم

زین شکه شد😂

Fucking School[complete]Where stories live. Discover now