》SerVanT《
د.ا.ن دنیسوار ماشین دوستم که ازش قرض گرفته بودم شدم . امروز بدترین روز زندگیم بود از کار اخراج شدم و صاحب خونه ام هم دیگه دادش بلند شده و تهدیدم کرده که اگه تا هفته ی بعد بدهی ام رو باهاش صاف نکنم منو از خونه بیرون میکنه
تو این فکرا بودم و داشتم با سرعت بالا وسط شهر میروندم که یهو " تققققققققق" وای نه!!!!! به ماشین جلویی زده بودم همینو کم داشتم . پوفی کشیدم و از ماشین پیاده شدم اوه نه این دیگه اخرشه ماشین مدل بالا ترین ماشینیه که تو عمرم دیدم .-"داری به گندی که زدی نگاه میکنی؟"
یه مرد با هیکل درشت و کت شلوار سیاه اینو گفت و دو قدم بهم نزدیک شد تا ببینه ماشین چقدر له شده .
دنی :" من واقعا ازتون معذرت میخوام من نمیخواستم که ...من قول میدم یه جوری پول جور کنم و خسارتشو بدم"
این چی بود گفتم؟ اهههه من حتی نمیتونم اجاره خونه ام رو بدم و حالا باید خسارت ماشینی رو بدم که حتی اسمشو نمیدونم.
اون مرد با پوزخند گفت :" من راننده ی این ماشینم و شما ..."
-"داری اون بیرون چه غلطی میکنی مارک؟"
صدایی که از داخل ماشین اومد باعث شد اون مرد که فهمیدم اسمش مارک بود حرفشو قطع کنه و باعجله به سمت پنجره ای که 10 سانتی متر پایین کشیده شده بود بره .
سعی کردم قیافه اونی که داخل بود رو ببینم ولی شیشه های مات بهم این اجازه رو ندادن . مارک به سمت من برگشت و گفت :" آقای پین میخوان ببیننتون"
یکم ترسیدم و دستام از استرس یخ شد چند قدم جلو تر رفتم و با گفتن " البته" به سمت پنجره خم شدم یهویی در باز شد و به سرم خورد
-"آخ!!!!! سرم!!!!"درحالی که دستمو رو سرم گذاشته بودم اینو گفتم و یه قدم عقب رفتم تا در ماشین راحت باز شه . همین که در باز شد چشمم روی پسری که بدجور خوش قیافه و جذاب و در عین حال با ابهت بود قفل شد .
پسر با دیدن من که دستم رو سرم بود و بهش زل زده بودم زد زیر خنده و بهم اشاره کرد بهش نزدیک شم .خودمو جمع و جور کردم و چند قدم رفتم جلو قیافش خیلی آشنا بود شرط میبندم تو تلویزیون دیدمش . شروع کردم به معذرت خواهی کردن.
دنی : "اقای پین من خیلی متاسفم من پول کافی برای دادن خسارت ندارم ولی حاضرم هر کاری که بخواین برای جبرانش انجام بدم"
اولش با تعجب بهم نگاه کرد ولی یکم بعد چشماش برق زد و با تمسخر گفت :" هرکاری؟"
یکم ترسیدم ولی من واقعا نمیتونستم پول جور کنم پس چشمامو بستم و نفسمو بیرون دادم و گفتم : "هر کاری !"
نیشخند زد و به مارک گفت :" مارک ! زنگ بزن یکی بیاد ماشین این دختررو تا دم در خونه ام بیاره "
چی ؟ خونش؟؟؟
خواستم ازش بپرسم با بی تفاوتی بهم نگاه کرد و زود تر جوابمو داد.لیام:"باهام میای."
کمی روی صندلی ماشین اونطرف تر رفت و بهم اشاره کرد که بشینم .زیپ سویشرتم رو بالا کشیدم تا نیم تاپم زیاد معلوم نباشه و با اینکه نمیدونستم کاری که میکنم درسته یا نه سوار ماشین شدم . مارک از بیرون درو بست . سرمو پایین انداختم و بد جور استرس داشتم . سنگینی نگاه مستر پین رو روم حس کردم ولی سرمو رو بالا نیاوردم .
د.ا.ن لیام
دختره خیلی جذاب بود ولی خجالتی با موهای لخت و لبای خوش فرم. بهش گفتم باهام بیاد براش نقشه دارم.
با این فکر ها نیشخند زدم و بهش نگاه کردم .یادم افتاد که من هنوز اسمشو نمیدونم .لیام: "هی دختره ! "
با شنیدن صدام سرشو بالا آورد و بهم نگاه کرد با صدای لرزان گفت : "بله آقای پین؟"
لیام: "اسمت چیه؟"
دنی: "دنیلا . دوستام بهم میگن دنی"
سرشو دوباره انداخت پایین . این حرکتش رفت رو مخم و با لحن جدی گفتم :" وقتی دارم باهات حرف میزنم به چشام نگاه کن "از لحنم شوکه شد ولی اطاعت کرد و سرشو بالا آورد.
دنی : "من واقعا معذرت میخوام من فقط ... فقط یکم..."لیام:" یکم چی دنی؟"
دنی: "یکم خجالت میکشم"
_____________________________________
خب ! اینم از پارت اول ! لطفا با نظرات و کامنت هاتون حمایت کنین تا بریم جلو
YOU ARE READING
SerVanT (+18)
Fanfictionهیجانی ، عاشقانه و درتی +18 "همه چیز بایه تصادف شروع میشه که اول خیلی تلخ به نظر میومد !" داستانه یه دختره فقیره که یه روز توی خیابون با یه ماشین تصادف میکنه و از اونجایی که توانایی مالی برای پرداخت خسارت ماشین طرف مقابل رو نداره قبول میکنه هرچیزی...