*این قسمت شامل قسمت های +18 هست !
نه اینکه شمل خیلی پاستوریزه تشریف دارین گفتم اخطار بدم :)))) *》SerVanT《
د.ا.ن دنی"خیلی خوشگل شدی"زین گفت و داشت سر تا پامو بر انداز میکرد.
"مرسی. توهم خوشتیپ به نظر میرسی"
چشمک زدم و رو مبل کنار زین نشستم.لیام در حالی که اخم کرده بود رو مبل کناریم نشست.
نایل هم رفت و کنار لیام نشست و کنترل رو از دست هری و لویی قاپید و داد لویی و هری بالا رفت.هری:" چه مرگته نایل؟ "
لویی: "داشتیم فوتبال میدیدیم"
نایل: "فقط الودگی صوتی ایجاد میکردین"
با قیافه ی حق به جانب گفت و کانال تلویزیون رو عوض کرد و آخر سر یه فیلم اکشن انتخاب کرد و کنترل رو زمین گذاشت.لیام: "iron man ! فیلم مورد علاقه ام!"
نایل: "جاست فور یو لیام"
با قیافه ی مظلومی که لیام گرفت ، صدای خندمون بلند شد.نیم ساعت بود که داشتیم پاپ کرن میخوردیم و فیلم میدیدیم ولی لیام بیشتر از اینکه به فیلم مورد علاقه اش نگاه کنه داشت به من نگاه میکرد.
وسطای فیلم دیدم با اخم داره نگاهم میکنه منم سرمو گذاشتم رو شونه ی زین. زین اولش شوکه شد ولی بعد دستشو انداخت دورم.
به لیام نگاه کردم,از حرص داشت دندوناشو به هم می سابید بهش لبخند زدم و نگاهمو به سمت تلویزیون برگردوندم.
لویی بشقاب پاپ کرن رو روی میز کوبید و گفت:" پووووف من حوصله ام سر رفت"
کنترل رو برداشت و تلویزیون رو خاموش کرد."هی زین چطوره از خاطرات مسخره ی بچگی ات بگی؟"
هری با نیشخند گفت."اونا مسخره نیستن"
زین با لبخند گفت و به هری چشمک زد." من تشنمه"
نایل غر زد.زین کمی تکون خورد و گفت:"من میرم نوشیدنی بیارم میخورین؟"
نایل: "اوه زین به درد خوردی! "
هری بلند گفت: "البته که میخوریم."از جام نیم خیز شدم و گفتم:"منم میام کمک."
به سنگینی نگاه لیام توجه نکردم و پشت سر زین وارد آشپزخونه شدم."هدفت چیه؟"
زین درحالی که لیوان ها رو تو سینی می چید پرسید.بطری نوشیدنی رو از روی اپن بهش دادم و معصومانه گفتم:" اومدم کمک"
نیشخند زد و گفت: "هدف اصلیت!"دنی: "حرص دادن به لیام."
"اوه دختر با دم شیر بازی نکن تو سرت جایی خورده؟"
با نیشخند جذابش گفت.دنی:"منظورت چیه؟"
زین: "مطمعنا نمیخوای با یه لیام عصبانی برگردی خونه!"
دنی: "اوه زین! سخت نگیر! اونقدرا هم عصبی و حسود نیست."
آره جون خودم !"میبینیم!"
زین گفت و شونه هاش رو بالا انداخت.سینی لیوان های پر از نوشیدنی رو برداشت و به سمت در آشپزخونه رفت و گفت: "بطری ویسکی رو هم بیار."
ESTÁS LEYENDO
SerVanT (+18)
Fanficهیجانی ، عاشقانه و درتی +18 "همه چیز بایه تصادف شروع میشه که اول خیلی تلخ به نظر میومد !" داستانه یه دختره فقیره که یه روز توی خیابون با یه ماشین تصادف میکنه و از اونجایی که توانایی مالی برای پرداخت خسارت ماشین طرف مقابل رو نداره قبول میکنه هرچیزی...