》SerVanT《
د.ا.ن دنی
با اشاره ی لیام ریتا نوشیدنی ها رو روی میز گذاشت و رفت . لیام بهم نگاه کرد و سرتاپامو چک کرد بعد یه قدم جلو اومد و گفت :" خوب برسیم به تو ،همینجا بمون "
اینو گفت و از اتاق خارج شد . منم تو اتاق به اون بزرگی تنها موندم به تابلو ها و پوستر های روی دیوارا نگاه کردم "وان دایرکشن" و "لیام پین"
واو من تو خونه ی یکی از مشهورترین خواننده ها بودم .-"به چی نگاه میکنی ؟"
به سمت لیام برگشتم و دیدم یه دست لباس عین لباس های ریتا و یه جفت کفش دستشه؛ قبل از اینکه بتونم چیزی بگم اونا رو تو بغلم گذاشت و با لحن دستوری گفت :" بپوششون"بعد عقب رفت و روی مبل نشست و برای خودش نوشیدنی ریخت و بعد دوباره به من که بی حرکت وایستاده بودم نگاه کرد.
لیام: "مگه نشنیدی؟ گفتم بپوش!"
دنی: "الان؟ یعنی منظورم اینه که همینجا؟"
لیام قهقهه ای زد و با تمسخر پرسید: "خجالت میکشی؟ "جوابی ندادم و با حالت التماس نگاهش کردم ؛ سرشو تکون داد و گفت برو اتاقت لباستو عوض کن و برگرد . "بله اقای پین" گفتم و با عجله از اتاق بیرون رفتم و وارد اتاق خودم شدم . روی تخت نشستم و سرمو بین دستام گرفتم .
" تو مجبوری هر کاری میخواد براش بکنی خودت اینو قبول کردی برو دعا کن که تو رو پذیرفته"
ضمیر ناخوداگاهم اینا رو بهم میگفت . لباسم رو عوض کردم و جلوی آینه به خودم نگاه کردم . احساس میکردم کاملا لختم . کش موهامو باز کردم و موهامو رو شونه هام ریختم تا کمتر برهنگی ام احساس شه کفش های پاشنه بلند رو هم پوشیدم و از اتاق خارج شدم و به طرف اتاق لیام رفتم .در زدم و با "بیا " گفتن لیام وارد شدم . دیدم لیام روی مبل ولو و یه دختر جوون داره ماساژش میده . لیام تا منو دید دست دختره رو کنار زد و با بی تفاوتی گفت "برو بیرون"
دختره با لب و لوچه ی آویزون از اتاق بیرون رفت لیام بهم اشاره کرد که برم نزدیکش. رفتم جلو تر و جلوش وایسادم. سرتاپامو نگاه کرد و چشماش برق زد.کمرمو گرفت و گفت:"واو یه خدمتکار سکسی !"
با شنیدن حرفش قرمز شدم و وقتی دستشو رو کمر لختم احساس کردم دمای بدنم بالا رفت. خوشبختانه جلو تر نرفت و دستشو کشید و بهم اشاره کرد رو صندلی جلوش بشینم. یه جرعه از نوشیدنیش خورد و لیوانشو روی میز گذاشت یه لیوان دیگه برداشت و داخلش نوشیدنی ریخت و گرفت سمت من.
لیام:"بخور "
دنی:"فکر نمیکنم منو برای نوشیدنی خوردن آورده باشین اینجا"
لیام نوشیدنی رو روی میز گذاشت و به سمتم هل داد.
لیام:"کارت از فردا صبح شروع میشه فعلا اینو بخور.از این به بعد خدمتکار مخصوص منی تو این خونه غیر از تو سه تا خدمتکار دیگه هم هستن ولی تا حالا هیچکدومشون انقدر با من هم صحبت نشده بودن ولی تو فرق داری گفتم که خدمتکار مخصوصی برای همین هم اتاقت برخلاف بقیه ی اونها طبقه ی بالاست."
تمام مدت که لیام داشت اینها رو میگفت با دقت بهش نگاه میکردم درسته رفتارش عجیبه ولی به نظر آدم خوبی میاد محو چشماش و حرکت لباش شدم اجزای صورتش مثل هیکلش کاملا بی نقصه علاوه بر اینها مشهور و پولدار هم هست نه اینکه مثل من یه بدبخت بی پول باشه.لیام لیوانشو تقریبا محکم روی میز کوبید و با نیشخند گفت:"میدونم بیش از حد جذابم ولی سعی کن خودتو کنترل کنی"
از حرفش خجالت کشیدم و آب شدم رفتم توی زمین چقدر هم که فروتنه !سعی کردم زیاد خجالتم رو بروز ندم و بی تفاوت جوابش رو بدم ولی نمیدونم چقدر موفق بودم.دنی:"من داشتم گوش میدادم ."
لیام پوزخند زد و ادامه داد:"حتما همین طوره که میگی به ازای هر هفته از من 1000 دلار میگیری.دو برابر بقیه ی خدمتکارا! "
اخرشو با تاکید خاصی گفت.
لیام:" فهمیدی دنی؟"
دنی:" بله!"
لیام:" بله چی؟"
دنی:" بله آقای پین !"
لبخندی از روی رضایت زد و گفت :" خب ... حالا نوشیدنیتو بخور و بخواب."__________________________________
خب دوستان اینم از پارت سوم ! منتظر نظرات خوبتون تو کامنتا هستم !
لطفا روی ☆ هم کلیک کنین و با امتیاز دادن به فنفیک حمایتم کنین !
All the love X
B.H

YOU ARE READING
SerVanT (+18)
Fanfictionهیجانی ، عاشقانه و درتی +18 "همه چیز بایه تصادف شروع میشه که اول خیلی تلخ به نظر میومد !" داستانه یه دختره فقیره که یه روز توی خیابون با یه ماشین تصادف میکنه و از اونجایی که توانایی مالی برای پرداخت خسارت ماشین طرف مقابل رو نداره قبول میکنه هرچیزی...