Part 6

3.3K 221 30
                                    

》SerVanT《
د.ا.ن راوی

لیام نیشخند زد و بلند شد .
لیام: "خودتو تکون بده مالیک باید بریم استودیو راستی به بچه ها بگو که قضیه ی پارتی سره جاشه"
زین بلند شد و با شوخی گفت "بله آقای پین هر چی شما بفرمایید "  و در حالی که میخندیدن از خونه خارج شدن.

د.ا.ن دنی

به طبقه ی بالا رفتم و وارد اتاق لیام شدم و به سمت کمدی که گفته بود رفتم و بازش کردم. یه لباس طلایی خودنمایی میکرد . با خوشحالی لباس و برداشتم و برانداز کردم . لباس طلایی به خاطر زر های روش برق میزد پشتش دکلته بود ولی جلوش پوشیده بود و تا گردنم میومد .با صدای زنگ گوشیم از اتاق خارج شدم و به طرف اتاق خودم رفتم و گوشی رو از روی میز برداشتم .

دوستم بود. آنابل.
دنی: "سلااااام حالت چطوره دختر؟"
انابل : "حالم چطوره؟ عالیم . خیلی ازت ممنونم وقتی به جای ماشینم یه پورشه اخرین مدل اومد دم درم و بهم گفتن که از طرف تو و دوست پسرته خیلی خوشحال شدم"

دنی:" چییییی؟؟؟؟؟ پورشه؟ دوست پسر؟"
انابل: "خیلی ازت ممنونم . عکسهاتون همه جا پخش شدن شدین تیتر اول رسانه ها " لیام پین خواننده ی مشهور بریتانیایی با دوست دختر جدیدش" تو خیلی خوش شانسی دخترررر این معرکه اس"

با شنیدن حرفاش شوکه شدم چی؟ دوست پسر؟ وای از خدام هم باشه پسر به اون ماهی و مهربونی وای باورم نمیشه بدون اینکه بهم بگه یه ماشین دیگه برای دوستم فرستاده من فکر میکردم فقط یه پسر جذاب و مغرور و خودخواهه
با آنابل خداحافظی کردم و گوشیم رو روی میز گذاشتم .

رفتم پایین تا به بقیه کمک کنم که وسایل پارتی رو اماده کنن . تو کل مدتی که داشتیم 4 نفری اشپزی و نظافت میکردیم نگاه پر از حسادت اشلی روم بود. اوووف اون فقط یه هرزس!
بعد اینکه تقریبا کارامون تموم شد به اتاقم رفتم و گوشی رو برداشتم دو تا اس ام اس از لیام. چی؟شمارمو داره؟

حالا مهم نیست شمارمو از کجا گیر اورده مهم اینه چرا شمارش با اسمش تو گوشی من سیوه!
پیام ها رو باز کردم.

"سلام.یادم رفت بهت بگم با ارایشگر هماهنگ کردم ساعت 7بیاد و کفش هاتو هم از اتاق کنار اتاق خودت که درش سفیده انتخاب کن"

"من ساعت 9 میرسم خونه میخوام اماده باشی و مثل دوست پسرت باهام رفتار کنی"

وات د فاک؟؟؟ دوست پسر؟ امروز من یه چیزیم میشه ها عجیبه رفتار لیام عجیب تر شده اون از صبح که تو اون وضع بغلم کرد اینم از الان که میخواد نقش دوست دخترشو بازی کنم. گوشی رو رو تخت انداختم به سمت اتاقی که لیام گفت رفتم شبیه مغازه های لباسه واو! اینهمه لباس و کمد پر از لباس و کفش و کیف زنونه تو خونه ی لیام چیکار داره؟ سوال مسخرمو کنار زدم و شروع به امتحان کردن کفشا کردم .

باید به لباسم بیاد . بعد اینکه 4-5 تاشو پوشیدم بالاخره یکیشو که تقریبا کرمی بود انتخاب کردم عااااالی بود . از اتاق بیرون اومدم که ریتا رو دیدم.

ریتا:" راستش یکی اومده میگه آرایشگره و تو مشتری اش هستی"
دنی: "اوه اره ! ممنون میشم اگه بهش بگی بیاد بالا"
ریتا: "باورم نمیشه نمیفهمم چه خبره؟ امشب پارتیه و تو به جای مستخدم داری مثل مهمونا به خودت میرسی"
دنی: "راستش خودم هم متوجه نمیشم دستور اقای پین هست"
ریتا:" نمیدونم چی تو کلشه ! باشه من الان میگم بیاد بالا "

ریتا رفت تا آرایشگره رو بیاره منم رفتم تو اتاق لیام چون لباسم اونجا رو تخت مونده بود کفش ها رو هم روی تخت کنار لباس گذاشتم .

-سلام

زن جوونی که دم در اتاق ایستاده بود اینو گفت یه کیف دستی همراهش بود باید ارایشگره باشه
قبل از اینکه چیزی بگم اومد جلو تر و درحالی که وسایل هاشو روی میز میریخت گفت:" منو لیام فرستاد ! لطفا بیاین و روی صندلی بنشینین. امشب باید عقلشو از سرش بپرونی!"

____________________________________
اینم پارت جدید ! نظراتتون رو تو کامنت ها بگین و فنفیک رو به دوستاتون معرفی کنین ❣
یه تشکر ویژه از همه ی اونهایی که فالو کردن و با کلیک کردن روی ☆ به فنفیک امتیاز میدن‌♡

SerVanT (+18)Where stories live. Discover now