Part 24

2.5K 147 59
                                    

* امتحانم رو دادم و ازین به بعد هر هفته یه قسمت طولانی مثل این براتون آپ میکنم ، مرسی که صبور بودین "

#servant
د.ا.ن دنی

داد زدم که ماشینو نگه داره.

"هی تو چه مرگته؟"
لیام با تعجب پرسید.

"فقط نگهش دار"
دوباره گفتم.

"من نمیدونستم انقدر عصبی میشی"
لیام گفت و دستش رو روی پام گذاشت.

"کاری رو بکن که ازت خواستم"
گفتم و دستش رو کنار زدم.

لیام سریع پاش رو روی ترمز گذاشت و ماشین رو کنار جاده نگه داشت. با حالت طلبکارانه برگشت سمتم و شروع کرد به داد زدن.

"تو چت شده؟ بیا! نگه داشتم میخوای چه غلطی بکنی؟"

نذاشتم به حرفش ادامه بده برگشتم سمتش و یقه اش رو گرفتم و لبام رو رو لباش فشار دادم. اولش شوکه شده بود ولی بعد دستش رو گذاشت رو گردنم و اونم همراهیم کرد.

کمی بعد عقب کشید و با طعنه گفت:" نتونستی تا خونه صبر کنی؟"

خندیدم و برگشتم سرجام نشستم.

"تو عالی هستی ولی لب های زین یه چیز دیگه بودن"
با شوخی گفتم.

"که اینطور؟فکر کردم پشیمون شدی, بزار برسیم خونه نشونت میدم"
با نیشخند شیطانیش گفت.

"لیام؟ شوخی بود دیگه؟"
لبم رو گاز گرفتم و پرسیدم.

چیزی نگفت و فقط نیشخند زد و به جلوش نگاه کرد و شروع کرد به رانندگی.

چند دقیقه بعد رسیدیم خونه.

جلوی خونه نگه داشت و پیاده شد. ماشین رو چرخ زد و در رو برام باز کرد.

"بدو ببینم خانم کوچولو"
با طعنه گفت و با سرش اشاره کرد که پیاده شم.

"به من نگو خانم کوچولو"
غر زدم .

"میدونی ک نیازی به اجازه ندارم پس زود باش کوچولو"
گفت و لبش رو لیس زد.

با حرص از ماشین پیاده شدم. هوا خیلی تاریک بود. پشت سر لیام رفتم داخل خونه. چراغ ها رو روشن کرد و کلیداش رو انداخت روی میز.

"امم...من میرم بخوابم . شبت خیر"
گفتم و رفتم سمت پله ها.

"نه! تو جایی نمیری تنبیه ات مونده.یادت رفت؟"
گفت و چند قدم اومد سمتم.

"اوففف...ولی من خسته ام و خوابم میاد"
غر زدم و چشمام رو با دستم مالوندم.

"اوه ! کی اهمیت میده؟"
با خنده گفت و اومد سمتم و زیر پاهام رو گرفت و منو انداخت رو شونه اش و داشت به سمت اشپزخونه میبرد. جیغ کشیدم و با مشت زدم به کمرش.

"منو بزار زمین"
جیغ زدم و با مشت زدم به پشتش.

لیام با دستش محکم زد به باسنم و باعث شد اروم جیغ بزنم و گفت:" یکم دیگه تقلا کنی بعدی محکم تر میشه"

SerVanT (+18)Where stories live. Discover now